یافتن پست: #چشمان

جانم❤
جانم❤
چشمانت آخرین چیزی است
که از میراث عشق به جا مانده ‌است!
آخرین چیزی است که از نامه‌های عاشقانه باقی است
و دستانت . .
آخرین ِ دفتر‌های حریری است
بر روی‌شان ...

ali
ali
دلم هوایی میخواهد  ، از بوی پیراهنت
رنگ و رویش باشد  همچو رنگ  دامنت

میخوام بنوازم به شوق دیدار چشمانت
ترسم کم آرد ترانه ام پیش روی نگاهت

زیبایی درون توست ،  بقیه بهانه هست
تو گر نباشی دلم ،  گدای عاشقانه هست

دلم عشق میخواد، آنجا که نام تو هست
تو باشی جهنم ،بهشت و خانه من هست

در هوای عشق تو  همچو شمعی سوزانم
که میسوزم درباد عشق از پروانه پنهانم

با این همه روشنایی بی تو چه خاموشم
تنها دلیل زندگیمی ، بی تو سرده آغوشم

بیا که از عشقت، شراب عشق می نوشم
بخدا که دنیای با تو رو نمیشه فراموشم

ali
ali
باز هم شب شد
و باز هم خودم را به هر راهی میزنم
ختم میشود به تو
مشخصا به چشمانت...




‌‌‌

ali
ali
قلبم از طوفانِ چشمانت بہ زیبایے شِڪست
مرگ دل را ناز چشمان تو امضا مے ڪند

ے

حضرت@دوست
حضرت@دوست
در چشمان تو دنیایی را می بینم
أرى في عينيك عالما يجعلني أتنفس بارتياح


جانم❤
جانم❤
بزرگترین" اندوه در چشمان کسی است که ؛ بلند میخندد...
به «دیده ها نباید اعتمادی کرد! بنگــر که دل چه می گوید» وقتی کسی غرق در آشوب
"بلند بلند" می خندد و دهان به "احترام" بُغضی
طولانی «بسته می ماند»

حضرت@دوست
حضرت@دوست
اگر نیوتن به چشمان تونگاه می کرد، می دانست که جاذبه قانونی ندارد.
لو نظر نيوتن إلى عينيك، لعرف أنّه ليس للجاذبيّة قانون.


أحتاجك لأجل الحب الذي يملأني بقدر نوافذ الخير في قلبك، وعبير النسمات التي تأتي لي محملةً بأنفاسك العطرة، بقدر كل شيء أحتاجك. *ربّما عجزت روحي أن تلقاك وعيني أن تراك، لكن لن يعجز قلبي إلا أن يحبّك ويهواك.

خانوم میم
خانوم میم
من همانم که اگر مستم تویی در ساغر
من از آنی که تودر من ساختی ویران ترم...


مهاجر
مهاجر
صباح الخیر لاعیونک🫠

مهاجر
مهاجر
خنده‌ی خشکی به لب دارم ولی بارانی‌ام
ظاهری آرام دارد باطن طوفانی‌ام

مثل شمشیر از هراسم دست‌وپا گم می‌کنند
خود ولی در دست‌های دیگران زندانی‌ام

بس که دنبال تو گشتم شهره عالم شدم
سربلندم کرده خوشبختانه سرگردانی‌ام

می‌زند لبخند بر چشمان اشک‌آلود شمع
هرکه باشد باخبر از گریه‌ی پنهانی‌ام

هیچ دانایی فریب چشم‌هایت را نخورد
عاقبت کاری به دستم می‌دهد نادانی‌ام



خانوم اِچ
خانوم اِچ
چشمانت هایپرسونیک فتاح بود
منم اسرائیل بی دفاع
🫠

aliaga
aliaga
ما انسان ها گاهی دیر همدیگر را میدانیم!

وقتی یک نفر را از دست میدهیم
تازه یادش میکنیم!خوبی هایش از جلوی چشمانمان میگذرد...

مینشینیم خاطراتی که با او رقم خورده را مرور میکنیم؛ غصه میخوریم بغض میکنیم و با خود میگوییم کاش بودی، کاش به همین راحتی از دست نمیدادمت...

خلاصه کنم رفیق!

اگر خواستی به کسی بی مهری کنی
یک لحظه با خودت به نبودن اش فکر کن
به نبودن اش برای همیشه...



مهاجر
مهاجر
چند روزی می شود ، مثل خزر توفانی ام
من فدای چشمهاتم ، دلبر گیلانی ام

سبز جنگل های گیلان ، سبز چشمان شماست
حافظ چشم توام ، مامور جنگلبانی ام

صد قصیده شرح چشمانت کنم بی فایده است
شاعر قرن ششم هستم ، خود خاقانی ام

ارمغانت شاخه ای زیتون منجیل است و من
امپراطور کبیر دوره ی ، یونانی ام

بی تو خورشیدی ندارد ، آسمان لحظه هام
من هوای رشت هستم ، دایما بارانی ام

نوجوانم کرده چشمت ، این خود نوستالوژی است
سخت بیتاب تب عشقی ، دبیرستانی ام

بی قرارم بی قرارم بی قرارم بی قرار
من تپش های تنی ، با روح سرگردانی ام

کور خواهم کرد چشمی ، را که دنبالت کند
با غرور و غیرتی ، در خون کردستانی ام

جشن می گیرم اگر، در خانه ام مهمان شوی
با خودت خورشید من شو ، در شب مهمانی ام

جانم❤
جانم❤
چشمانت همانند ماهی هایی است که در دریای بزرگ حبس شدند تا زمانی که در حبس در آیند و بمیرند.

fatme
fatme
و چشمانت مرا برای زندگی به وجد می آورد

صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو