یافتن پست: #چشمان

❤
تو بانوی غم‌های عمیقی؛
شعرهای غمگین،
کلمات جانگداز،
باچشمانت، می‌توان عزاداری کرد.

یاس
یاس
🔴آیه‌ای که رزمنده قسام هنگام گذاشتن بمب بر روی تانک اسرائیلی میخواند:

وَجَعَلْنَا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لَا يُبْصِرُونَ، (و [ما] فراروى آنها سدى و پشت‏ سرشان سدى نهاده و پرده‏‌اى بر [چشمان] آنان فرو گسترده‏‌ايم در نتيجه نمى‏‌توانند ببينند).

➖➖➖➖➖➖➖
⏰ فاصله صفر

سید ایلیا
سید ایلیا
«دور چشمانِ تو گَردم که زِ من غمگینی..»

...
...
💢

حاکمی ماهرترین نقاش مملکت خود را مامور کرد که در مقابل مبلغی بسیار، از فرشته و شیطان تصویری بکشد که به عنوان آثار هنری زمانش باقی بماند. نقاش به جستجو پرداخت که چه بکشد که نماد فرشته باشد؟ 

چون فرشته ای برایش قابل رویت نبود کودکی خوش چهره و معصوم را پیدا نمود و روزهای بسیاری آن کودک را کنارش می نشاند و تصویر او را می کشید تا اینکه تصویری بسیار زیبا آماده شد که حاکم و مردم به زیبایی آن اعتراف نمودند.

حال نوبت به کشیدن تصویر شیطان رسید، نقاش به جاهای بسیاری می رفت تا کسی را پیدا کند که نماد چهره ی شیطان باشد و به هر زندان و مجرمی مراجعه نمود، اما تصویر مورد نظرش را نمی یافت چون همه بندگان خدا بودند هرچند اشتباهی نمودہ بودند. سالها گذشت اما نقاش نتوانست تصویر مورد نظر را بیابد.

پس از چهل سال که حاکم احساس نمود دیگر عمرش به پایان نزدیک شده است به نقاش گفت  هر طور که شده است این طرح را تکمیل کن تا در حیاتم این کار تمام شود.

نقاش هم بار دیگر به جستجو پرداخت تا مجرمی زشت چهره  با موهایی درهم ریخته را در گوشه ای از خرابات شهر یافت.
ادامه دارد ....

....
....
بجای تماشای پنجره زندگی دیگران

از کتاب عمرت لذت ببر

داشته هایت را جلوی چشمانت قاب بگیر

و برای نداشته هایت تلاش کن

حسرت باغچه دیگران را نخور

در عوض باغبان دنیای خودت باش !

...
...
💢

آقایی نقل می‌کرد، یکی از دوستانم مدتی سردرد عجیبی گرفت و مشکوک به بیماری خطرناک مغزی بود.
دکتر برای او آزمایش‌هایی نوشت.

بعد از تحمل استرس طولانی و صرف هزینه زیاد برای گرفتن نتیجه آزمایش‌ به بیمارستان رفتیم؛
چشمان و قلبش می‌لرزید.

متصدی آزمایشگاه جواب آزمایش را به ما داد و خودش به ما گفت: شکر خدا چیزی نیست.

دوستم از خوشحالی از جا پرید؛ انگار تازه متولد شده؛ رفت بسته شکلاتی خرید و با شادی در بیمارستان پخش کرد.

متصدی آزمایشگاه به من هم کاغذ سفیدی داد و گفت: این هم نتیجه آزمایش تو! چیزی نیست شکر خدا تو هم سالم هستی!!! از این کار او تعجب کردم!

متصدی که مرد عارفی بود گفت: دیدی دوستت الان که فهمید سالم است، چقدر خوشحال شد و اصلا به خاطر هزینه‌ها و وقتی که برای این موضوع گذاشته ناراحت نشد.

پس من و تو هم قدر سلامتیمان را بدانیم و با صرف هزینه‌ای کم در راه خدا، با زبان و‌ در عمل شکرگزار باشیم که شکر نعمت باعث دوام و‌ ازدیاد نعمت است.

❤
ما از جنس نوریم نباید به تاریکی عادت کنیم🫴🏼✨

WeT
WeT
دو روز اومدم استراحت کنم
دانشگا اس ام اس زده پن شنبه امتحان دارین 😐😐😐😐

خانوم میم
خانوم میم
گشتم همه جا را پی چشمان پر از شوق تو اما
فرسنگ به فرسنگ نبودی که بدانی چه کشیدم...

❤
بغض ماه
قهـوه‌ی تُـرک لبان تو به کامم تلخ است
تو مگر شهـد لبت را به غم من زده ای؟

گفته بودی که دلت اهلیِ یک جای دگر
پس چرا جام تنت را به جم من زده ای؟

عطر مستی آید از کنج لب رویایی ات
تو مگر آن نفست را به دم من زده ای؟

منکه عمریست به چشمان تو آوار شدم
ای عجب! زلزله ات را به بم من زده ای

زانوانم بشکست و کمرم خاک تو خورد
فن استـادی خـود را به خَـم من زده ای

بغض آن مـاه، فـروغ رخ زیبـای تـو بــود
اشکی از گوشه چشمت به نم من زده ای

حضرت@دوست
حضرت@دوست
كم هي مشرقة عيونك الجميلة


....
....
چای مینوشیدم
یکباره دلتنگش شدم
بغض کردم و اشک در چشمانم حلقه زد
همه با تعجب نگاهم کردند !
لبخند تلخی زدم و گفتم : چقدر داغ بود ! …

....
....
ب خودم قول دادم دیگ منتظر نباشم ....
منتظر کسی ک از قصد رفته و از قصد دوری می کنه این آخرین پستی بود ک برای تو نوشتم و ب یاد تو نوشتم چون خودت نخواستی باشی منم دیگه نمی خوام که باشی ...
و تمام شد این دفتر حکایت همچنان باقیست


aliaga
aliaga
خدایا به روی درخشان مهدی
به زلف سیاه و پریشان مهدی
به قلب رئوفش که دریای داغ است
به چشمان از غصه گریان مهدی
به لبهای گرم علی یا علی اش
به ذکر حسین و حسن جان مهدی
به دست کریم و نگاه رحیمش
به چشم امید فقیران مهدی
به حال نیاز و قنوت نمازش
به سبحان سبحان سبحان مهدی
به برق نگاه به خال سیاهش
به عطر ملیح گریبان مهدی
به حج جمیلش به جاه جلیلش
به صوت حجازی قرآن مهدی
به صبح عراق و شبانگاه شامش
به آهنگ سمت خراسان مهدی
به جان داده های مسیر عبورش
به شهد شهود شهیدان مهدی
مرا دائم الاشتیاقش بگردان
مرا سینه چاک فراقش بگردان
تفضل بفرما بر این بنده بی سر و پا
مرا همدم و محرم و هم رکاب
سفرهای سوی خراسان و شام و عراقش بگردان-گل-

حضرت@دوست
حضرت@دوست
هرگاه به چشمان کودکی نگاه می کنم، آمیزه ای از شادی و بدبختی را احساس می کنم

ليس هناك ما ينقذنا من ملاحقة أحزاننا ويخرجنا من ذواتنا كالأطفال وعالمهم الخاص المسحور. إنه عالم البراءة والصدق والحرية، العالم الذي لم يصبغ بصباغ التمويه والزيف ولم تنقسم فيه الحياة بعد. كم أحب النظر في عيون الأطفال؛ كلما نظرت في عيني طفل أحسست بمزيج من البهجة والإشقاق، الإشفاق من أجل البراءة التي سيسرقها عالم الكبار بكل ما فيه من تشوش وبشاعات. -

صفحات: 3 4 5 6 7

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو