مردی از خانه بیرون آمد تا نگاهی به خودرو نوی خود بیندازد که ناگهان با چشمانی حیرت زده پسر بچه سه ساله خود را دید که شاد و شنگول با ضربات چکش در حال نابود کردن رنگ براق خودرو است. مرد بطرف پسرش دوید، او را از ماشین دور کرد، و با عصبانیت و برای تنبیه، با چکش بر روی دست های پسر بچه زد.
وقتی خشم پدر فرو نشست با عجله فرزندش را به بیمارستان رساند.
هرچند که پزشکان نهایت سعی خود را کردند تا استخوان های له شده را نجات دهند اما مجبور شدند انگشتان له شده دست کودک را قطع کنند. وقتی که کودک به هوش آمد و دستهای باند پیچی شده اش را دید با حالتی مظلوم پرسید: ” پدر انگشتان من کی خوب میشه؟ ”
پدر همان روز خودکشی کرد.
نتیجه:
اکر کسی پای شما را لگد کرد و یا به شما تنه زد، قبل از هرگونه عکس العمل و یا مقابله به مثل، این داستان را به یاد آورید. قبل از آنکه صبر خود را از دست بدهید کمی فکر کنید. وانت را می شود تعمیر کرد اما انگشتان شکسته و احساس آزرده را نمی توان
آرزو ميكنم آرزوهايت در يك قدمى تو ايستاده باشد تا با يك پلك بر هم زدنى در آغوششان بگيرى ..
آرزو ميكنم عشق در بهترين زمانِ ممكن به سراغت بيايد و زيباترين خوشىهاى دنيا را زندگى كنى ..
آرزو ميكنم هيچ وقت درمانده و مستاصل خيابان هاى شهر را قدم نزنى و مردمک چشمانت از شادى برق بزند نه از اشک و غم ..
در تنگنای حوصله
تن به سکوت سپرده ام..
کنار پرچین دلتنگی
پُر شده ام
از سرابِ با #تو_بودن..
میان #بارشی از #سکوت
چه ناباورانه
بِسانِ جاده ای بی انتها
می روم.. !
می روم به شهر نگاهت
به پلاک احساس
همان محلۀ زیبای قلبت!
بگذار
به یُمن بودنت
چشمۀ #عشق
بر رگه های تُرد #احساسم
جاری شود و
سرشار از
حس ناب عاشقی
غرق در ترنم تو شوم!
ای بودنی ترین بودنِ دنیا
سهم چشمانِ منتظرم باش.
در آغوش گیر ، مگر چند سوای دیگر عمر می کنی که فکرِ نگاهِ مردم تورا از نزدیک شدن به چشمه ی آغوشش باز می دارد ؟
درونِ همین رگه های درهم تنیده دستان، قلب ها باید همدیگر را درگیر کنند و محبت را به هم حواله دهند .
آدمیانِ ساده و چوبِ خدا زده را بیخیال شو ، این ها حتی از خطِ اتوی رییسِ جمهور هم ایراد می گیرند ، عشقِ جوانه زده درونِ چشمانِ جوانان که جای خود دارد .
فدای سرت شوم روزگار آن قدر در پیچ و تاب و خمِ ابرو ی غم می گردد که همین آغوش ها برای هزاری آرزوست ، حال که تو در چند قدمی اش ایستادی و ملتمسی برایش ، استخاره دیگر برای چیست ؟
غرق شوید در هم ، مملو شوید از یکدیگر، مبادا حتی باد های شرقی شمارا بلرزانند ، شبیه بیدی شوید که در حضور معشوق ، مجنون می شود .
عشق را ، عطوفت را در بر گیرید که زندگی روحِ آدمی را خرد می کند و هیچ سپری جز محبت و وجودِ چشمانی که به تو باور دارند نمیتواند از نفس های روحت مواظبت کند .
چرا ما چشمانمان را میبندیم وقتی:
میبوسیم
بغل میکنیم
دعا میکنیم
گریه میکنیم
رویا میبینیم
گوش میدیم
و استشمام میکنیم
چون که زیباترین چیزها در زندگی،
قابل دیدن نیستند!
بلکه به وسیله قلب حس میشوند!
من دربارهى تو به آنها نگفتم
اما تو را ديدهاند كه در چشمانم زندگی میکنی.
من دربارهى تو به آنها نگفتم،
اما تو را در كلمات نوشته شدهام ديدهاند.
عطر عشق، نمىتواند پنهان بماند.
از آن غروبی
کە چشمان سیاه تو
بە روزنەی شعر سپید من سرایت کرد ؛
قلمم همنشین شب
همپیالەی شراب
همدم افیون شد .
دوریات ،
مرا مست و مخمور و خراباتنشین
و بلبل خوشخوان شعرم را
بوف کور صادق هدایت کرد .
سید کم بود اینم اومد روش
آ سید رو ؟