یافتن پست: #مطرب

√ محسن قـوامــی
√ محسن قـوامــی
مطربِ مهتاب‌رو آنچه شنیدی بگو
ما همگان محرمیم، آنچه بدیدی بگو


ای شه و سلطان ما ای طربستان ما
در حرم جان ما بر چه رسیدی بگو


نرگس خمّارِ او ای که خدا یار او
دوش ز گلزار او هر چه بچیدی بگو


ای شده از دست من چون دل سرمست من
ای همه را دیده تو آنچه گزیدی بگو


می‌کشدم می به چپ می‌کشدم دل به راست
رو که کشاکش خوش است تو چه کشیدی بگو


می به قدح ریختی فتنه برانگیختی
کوی خرابات را تو چه کلیدی بگو


شور خرابات ما نور مناجات ما
پرده‌ی حاجات ما هم تو دریدی بگو


ماه به ابر اندرون تیره شده‌ست و زبون
ای مه کز ابرها پاک و بعیدی بگو


ظلِّ تو پاینده باد ماه تو تابنده باد
چرخ تو را بنده باد از چه رمیدی بگو...




√ محسن قـوامــی
√ محسن قـوامــی
من انتخاب کرده ام عطر نفسهای تو را
بیا به داد سینه ام، صدا بده صدا صدا

سبو سبو بریز تــا ، تلوتلو خورم
به کوچه های موی تو، از آن شراب آشنا


🎶


√ محسن قـوامــی
√ محسن قـوامــی
پیش از چشمانت
عاقل‌ترین مرد دهکده بودم
فرزانه ترین فیلسوف کوچه
و دقیق ترین محاسبه‌ی زندگی

حالا بعد از آن
وِل ترین شعر خیابانم.



🎶


مهاجر
مهاجر
عمرم به آخر آمد عشقم هنوز باقی
وز می چنان نه مستم کز عشق روی ساقی

یا غایَةَ الأَمانی قَلْبی لَدَیْکَ فانٍ
شَخْصی کَما تَرانی مِنْ غایَةِ اشْتیاقی

ای دردمند مفتون بر خد و خال موزون
قدر وصالش اکنون دانی که در فراقی

یا سَعْدُ کَیْفَ صِرْنا فی بَلدَةٍ؟ هَجَرْنا
مِن بَعْدِ ما سَهِرْنا وَ الاَیْدی فِی العَناقِ

بعد از عراق جایی خوش نایدم هوایی
مطرب بزن نوایی زان پرده عراقی

خانَ الزَّمانُ عَهْدی حَتّی بَقیتُ وَحْدی
رُدّوا عَلَیَّ وُدّی بِاللهِ یا رِفاقی

در سرو و مه چه گویی ای مجمع نکویی
تو ماه مشکبویی تو سرو سیم ساقی

اِن مُتُّ فی هَواها دَعْنی اَمُتْ فِداها
یا عاذِلی نَباها ذَرْنی وَ ما اُلاقی

چند از حدیث آنان خیزید ای جوانان
تا در هوای جانان بازیم عمر باقی

قامَ الغیاثُ لَمّا زُمَّ الجِمالُ زَمّاً
و اللَّیلُ مُدْلَهِمٌّ وَ الدَّمْعُ فِی المَآقی

تا در میان نیاری بیگانه‌ای نه یاری
درباز هر چه داری گر مرد اتفاقی
شعر مورد علاقه من
سعدی❤️

حضرت@دوست
حضرت@دوست
أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيطَانِ الرَّجِيمِ .. بسم الله الرحمن الرحيم﴿ اگه منع شرعی نداشته باشه..
می خواستم بگم {-15-}
ما أجمل الناس الجدد يأتون ساينا
من الفنانين الأتراك إلى المطربين الأوروبيين والفنانين الأمريكيين
راستی چرا هیچکس خودش نیست{-29-}
من الله توفیقکم




donya
donya 👩‍👧‍👦
اونایی که به نوازنده ها میگن مطرب،



به عمران و معماری میگن عمله،


دکتر رو میگن آمپول زن و...
اینا رو اذیت نکنید،
تو خونه بهشون میگن نون خور اضافه 😐😂😏

دنیــــــــــــرا  ملکه عشق
دنیــــــــــــرا ملکه عشق
دل از دوران گیتی شاد بادت

ز غمهای جهان آزاد بادت

مبادا یادم از یادت فراموش

همیشه عهد و پیمان یاد بادت

همیشه در سرابستان جانم

قد و بالای چون شمشاد بادت

همیشه دلبرا از پیر معنی

وفا و مهر ما ارشاد بادت

بگو تا کی کنی این جور و بیداد

پشیمانی ازین بیداد بادت

خداوندا سرای مهربانی

همیشه در جهان آباد بادت

غذای روح ما اندر مصلّی

ز آب سرو رکناباد بادت

اِلِکترون‍..!
اِلِکترون‍..!
رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز
صد سال اگر درس بخوانی همه هیچ است!


رها
رها
حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو

که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را


❤️

رها
رها
در اندرون من خسته دل ندانم کیست / که من خموشم و او در فغان و در غوغاست...




مارال
مارال
پنج شنبه را باید چای دم کرد
تلفن را کشید ... پرده را بست ،
خاموش و کم نور و مست
روبه روی هم نشست ...

سجـــاد
سجـــاد
هر که شد محرم دل در حرم یار بماند

وان که این کار ندانست در انکار بماند

اگر از پرده برون شد دل من عیب مکن

شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند

صوفیان واستدند از گرو می همه رخت

دلق ما بود که در خانه خمار بماند

محتسب شیخ شد و فسق خود از یاد ببرد

قصه ماست که در هر سر بازار بماند

هر می لعل کز آن دست بلورین ستدیم

آب حسرت شد و در چشم گهربار بماند

جز دل من کز ازل تا به ابد عاشق رفت

جاودان کس نشنیدیم که در کار بماند

گشت بیمار که چون چشم تو گردد نرگس

شیوه تو نشدش حاصل و بیمار بماند

از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر

یادگاری که در این گنبد دوار بماند

داشتم دلقی و صد عیب مرا می‌پوشید

خرقه رهن می و مطرب شد و زنار بماند

بر جمال تو چنان صورت چین حیران شد

که حدیثش همه جا در در و دیوار بماند

حضرت@دوست
حضرت@دوست
نوش دارو

دست عشقت قدحی داد و ببرد از هوشم
خم می گو: سر خود گیر، که من در جوشم

بر رخ من در می‌خانه ببندید امشب
که کسی نیست که: هر روز برد بر دوشم

من که سجاده به می دادم و تسبیح به نقل
مطربم کی بهلد خرقه که من در پوشم؟

چوب خشک از طرب باده جوان گردد و تر
باده دارم، چه ضرورت که به حسرت خوشم؟

حضرت@دوست
حضرت@دوست
سیدعلی در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۰۱ نوشته:


خــطّ عـــذار یــار کـه بـگــــرفت مــــــاه ازو

خوش حلقه‌ایست لیک به درنیست راه ازو

خـــطّ عـِـذار همان موهای نرم و لطیفی ست که معمولن درعنفوان جوانی در گرداگرد چهره‌ {بناگوش ولب}پدیدار میگردد رویِ همچون ماهِ دلبر حافظ را پوشانده وگویی که آن رابه خسوف برده است . گرچه این خط ،حلقه‌ی زیبا ورویایی در اطراف چهره‌ ایجاد کرده وبه لطافت آن افزوده است ،لیکن افسوس که هر کس نظر بازی نموده وظرافت ولطافت آنرا دریابد ، دراین حلقه گرفتار شده و راهی برای گریزوخروج ازاین دایره یِ سحر انگیزنخواهد داشت وبه عبارتی در این دام باقی خواهد ماند. "بگرفت ماه " ازو ایهام دارد.ماهِ آسمان ازاین لطافت پدیدآمده در رخسار دلبر، شرمسار شده وحالت گرفتگی یاخسوف پیداکرده است....

رها
رها
گر چه افتاد ز زلفش گرهی در کارم

همچُنان چشمِ گشاد از کَرَمَش می‌دارم

به طَرَب حمل مَکُن سرخیِ رویم که چو جام

خونِ دل عکس برون می‌دهد از رخسارم

پردهٔ مطربم از دست برون خواهد برد

آه اگر زان که در این پرده نباشد بارم

پاسبانِ حرمِ دل شده‌ام شب همه شب

تا در این پرده جز اندیشه او نَگْذارم

منم آن شاعرِ ساحر که به افسونِ سخن

از نِیِ کِلک، همه قند و شِکَر می‌بارم

دیدهٔ بخت به افسانهٔ او شد در خواب

کو نسیمی ز عنایت که کُنَد بیدارم؟

چون تو را در گذر ای یار نمی‌یارم دید

با که گویم که بگوید سخنی با یارم؟

دوش می‌گفت که حافظ همه روی است و ریا

بجز از خاکِ درش با که بُوَد بازارم؟

❤️حافظ❤️

صفحات: 1 2 3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو