یافتن پست: #چشمان

حضرت@دوست
حضرت@دوست
نامه های دوران عقد

یاایُّتها المعشوق! بعد از السلام و الاحوال پرسی، أنا امیدوارم که مزاجُک عینُ الصحتِ و السلامت باشد. اگر أنت از أحوال أنا خواسته باشی لاملالَ لی به جز فراقِک، که آن هم إنْ شَاءَ الله تعالی فی همین أیام دیدارُنا حاصل شود. باری یا ایُّتها العزیزه، أنا فی آتش عشقک کمثل الماهیتابه سوزانٌ! و جلز و ولزی درآمده. فی کل شبها که أنا سرم را علی المتکا می گذارم، أشکی کمثل الرودخانه جاریه علی البستر و آه سوزانی بسوی آسمان یصعد. الهی أنا قربان انت بروم. أنا قسم می خورم بجانی و بجانک که فی کلِ شبها ابداً خواب فی چشمانی لا یدخلُ و الی الصبح بیدارم و فی هجرِک می گدازم.

...
...
💢

فردی از اوضاع زمانه خود نزد پیر خردمندی گلایه کرد و گفت: کارگرانم با من رو راست نیستند، بچه ها، همسرم و همه دنیا خیلی خودخواه شده اند...هیچکس کارش درست نیست و اوضاع خیلی خراب است!

پیر خردمند گفت: در روستایی یک اتاق بود که ١٠٠٠ آیینه داشت. دختر بچه‌ای هر روز داخل آن می رفت، بازی می‌کرد و از اینکه هزاران بچه دیگر اطرافش بودند شاد بود! با هر کف زدن او، همه آن ١٠٠٠ دختر بچه کف می‌زدند و او این اتاق را شاد‌ترین و زیباترین جایی می‌دانست که در دنیا وجود دارد!

همین مکان یک بار میزبان مردی غمگین و افسرده شد! مرد ناگهان دید هزاران نفر عصبانی در چشمان او زل زده اند! ترسید و دستش را بلند کرد تا به آنها حمله کند و در پاسخ هزاران دست بلند شد تا او را بزنند! او با خود فکر کرد که آنجا بدترین نقطه عالم است و از آن اتاق فرار کرد!

دنیا هم مانند اتاقی است با ١٠٠٠ آیینه در اطراف ما! هر چه ما انجام می‌دهیم، سزا یا پاداش آن‌را به ما عیناً یا چند برابر پس می‌دهد! این دنیا مثل بهشت است یا جهنم! بسته به خود ما دارد، که از آن چه بسازیم!

حضرت@دوست
حضرت@دوست
چشمان تو را به یاد می آورم،

عندما أنظر إلى سماء الليل المليئة بآلاف النجوم، أتذكر عينيك، لأنها تلمع مثل النجوم.
عندما أنظر إلى الشمس أتذكرك، لأنك نور حياتي

Ahmad
Ahmad
وقتے ازت درباره زیباییِ یارت پرسیدن، مثل سجاد‌بیرامے بگو:

متوجه گذر زمان نمی‌شوم وقتے غرق چشمانش میشوم. امان از چشم‌هایش! غروب و طلوعِ خورشید را  به‌ هم میریزد؛ چه رسد به
قلبِ ڪوچڪِ من.

aliaga
aliaga
جمعه احوال عجيبي دارد
هر كس از عشق نصيبي دارد

در دلم حس غريبي جاري است
و جهان منتظر بيداري است

جمعه، با نام تو آغاز شود
يابن ياسين همه جا ساز شود

جمعه يعني غزل ناب حضور
جمعه ميعاد گه سبز حضور

جمعه هر ثانيه اش يكسال است
جمعه از دلهره مالامال است...

ابر چشمان همه باراني است
عشق در مرحله پاياني است

كاش اين مرحله هم سر مي شد
چشم ناقابل ما تر مي شد...

اللهم عجل لولیک الفرج:گل

Shahan
Shahan
شباهنگام ک یادت میگذرد از خیالم
موج چشمانم را در هم می ریزد
خواب و خیالم را

حضرت@دوست
حضرت@دوست
أحبك يا من سرق قلبي مني، يا من غير لي حياتي، يا من أحببته من كل قلبي، يا من قادني إلى الخيال. حينما تتوقّف روحي عن عشق روحك، سيتوقّف قلمي عن عشق الحروف وتقبيل الورق. وإن كان لابد من الموت فأنا أتمنى أن أموت وأنتِ بجانبي، أنتِ أول من أحببت وأنتِ آخر من سأقبل عينيه. أحاول أن أخبىء جنون حُبّي لكِ فلا يسعني ذلك فقد عرفوا أنني أعشقك من عيناي من كلماتي

دوستت دارم،ای کسی که قلبم را از من ربود، کسی که زندگی مرا تغییر داد، کسی که با تمام وجود دوستش داشتم، کسی که مرا به تخیل رساند. وقتی روح من از دوست داشتن روح تو دست بردارد، قلم من از دوست داشتن نامه ها و کاغذ بوسیدن دست می کشد. و اگر باید بمیرم آرزو دارم با تو در کنارم بمیرم تو اولین کسی هستی که دوستش داشتم و تو آخرین کسی هستی که چشمانش را خواهم بوسید. من سعی می کنم جنون عشقم به تو را پنهان کنم، اما نمی توانم، آنها می دانند که من تو را از چشم و از زبانم می پرستم

aliaga
aliaga
مهدي جان !!!

ميداني آقــاجان

خواب مانده ايم...

ازهمان روز اول...

همان روز در سقيفه

همان موقع کنارِ "درِ" خانه

ميداني اگر خواب نبوديم کار به "پهلوي مادر" نميرسيد

به خار در چشمان پدر نميرسيد

به جگرِ سوخته ی مجتبي

به ظهر عاشورا

به زندان

به زهر

به غربت و يتيمي
نميرسيد

اگر خواب نبوديم کار به" انتظار" شما نميرسيد...

"مداد" دست من است و "پاک کُن دست تو

خط خطي کردن کار من است و روسفيد کردن کار تو

اگر تو نبودي آبرويم آب ميشد

باز هم مراببخش

سر به زير سلامت ميکنم

السّلام عَليکَ يا صاحِب الزّمان
*

aliaga
aliaga
هميشه يک نفر را داشته باشيد که وقتي از زمين و زمان شاکي شديد، بشود وکيل و حق را فقط بدهد به شما حالا ميخواهد حق با شما باشد يا نه اصلا مهم نيست يک نفر که ترجيح مکررش، اولويت اکيدش به همه ي دنيا فقط شما باشيد. يک نفر که وقتي در غربت دنيا گم و گور شديد با يک "ديوونه غصه ي چي رو ميخوري؟من که هستم" گفتن ،،

گند بزند به همه ي دلتنگي ها به همه ي درد ها به همه ي تنهايي ها... يک نفر که وقتي خسته روبروي دنيا زانو زديد فقط با ديدن پيامش بلند شويد و با همان دنيا تا آخر دنيا بجنگيد نه با ديدن چشمانش و نه حتي با شنيدن صدايش بلکه فقط با ديدن پيامش همين. ××

❤


یاس
یاس
♦️نورنیوز خبرداد: اعلام جزییات پروژه پیچیده و شگفتی‌ساز وزارت دفاع طی ساعات آینده

من که تی وی ندارم ببینم قصیه چیه
شاهین معاند رصد کن@shahin
خبر رو تکمیل کن :دی

?
?
خسته نباشی سرنوشت!!!
روزها يكی پس از ديگری به پايان
می رسند…
و در پی روزها
عمر من…
خسته نباشی سرنوشت….!
می بينی؟!
دست در دستان تو
تمام راه را بيراهه رفتم
شنيدم كسی ميگفت:
چشمانت را ببند!
اعتماد كن…
ولی افسوس
به قيمت تمام روزهای رفته
چشم هایــم را بستم…
اعتماد كردم…!
بهای سنگينی داشت اعتماد !!!!!!!!!!!!!!!
هنوز درگیر زخمهایت هستم………

....
....
کاش می دیدم چیست
آن چه از چشم تو تا عمق وجودم جاری ست
آه وقتی که تو لبخند نگاهت را
می تابانی
بال مژگان بلندت را
می خوابانی
آه وقتی که تو چشمانت
آن جام لبالب از جان دارو را
سوی این تشنه ی جان سوخته می گردانی
موج موسیقی عشق
از دلم می گذرد

پلاک313
پلاک313
دل به او دادم که با جانش نگهداری کند
مرهم زخمم شود، جان مرا یاری کند

از همه عُشاق عالم ،چشم من او را گرفت
جای دل جان دادمش تا بلکه غمخواری کند

با خیال وصل او ، نامش شده ورد لبم
در هوایش تب کنم ، شاید پرستاری کند

روز و شب در فکر من رویای او می پرورد
چشم من جز او، از عالم حسِ بیزاری کند

لحظه ای از یاد او ،غافل نمی گردد دلم
بی هوایش جان من، احساس بیماری کند

دین و دنیایم شده چشمان رنگ قهوه اش
کاش دستان خدا، بر حال ما کاری کند...





روز خوبی داشته باشین:گل

...
...
تعریف طلبه
برخی طلاب به دلیل بافت فرسوده و نامناسب بسیاری از مدارس و حجره ها می گفتند: طلبه موجودی است که برخلاف آفتاب پرست، خداپرست است. او در جای تاریک و نمناک زندگی می کند. غذای او غالبا نان و پنیر و تخم مرغ است. این موجود در سال تحصیلی فقط چند بار از لانه خود (حجره) برای ارشاد و تبلیغ بیرون می رود.

:خنده

منبع :

صفحات: 4 5 6 7 8

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو