جهت عضویت در
شبکه اجتماعی ساینا
و دنبال کردنِ
جانم❤
تمایل دارید ؟!
شبکه اجتماعی ساینا یک شبکه اجتماعی ِ قدرتمند ِ مبتنی بر وب است که کاربران آن میتوانند یک ارسال با طول بیشتر از 200 کاراکتر بهمراه تصویر، ویدئو، لینک و فایل داشته و با دنبال کردن کاربران، افکار و نظرات خود را با سایرین به اشتراک بگذارند. گروهها، کارمندان، همکاران و انجمنها با ایجاد یک شبکه اختصاصی قادر به ارتباط با یکدیگر بوده و به کمک تکنولوژی آراِساِس میتوانند تازه ترینها را پیگیری نمایند. شبکه اجتماعی ساینا توسط هر وسیلهی متصل به اینترنت از جمله تلفن همراه دنبالپذیر است!
نامه ای که ارسال شد به دوست
و سکوت جوابی از سمت اوست.
------------------
غمگین بود ،قلم را برداشت
شروع کرد به نوشتن
با اشکانی که بر کاغذ می چکید...
زمزمه میکرد و می نوشت
گاهی دلتنگ خاطره هایی که
با هم گذرانده بودیم و زمان هایی
که صرف تو شده بود می شوم
آرزویم این است یک بار دیگر به آن روزها برگردیم
یاد آن روزها که دوستت داشتم ودوستم داشتی بخیر
تا به امروز هیچ کس را نتوانستم
این چنین که تورا دوست داشتم دوست بدارم
بدون تو روزها در یاس وشب ها درناامیدی سخت میگذرد....
یادت به ریشه جانم که می افتد بغض می کنم
ولبخندی تلخ به لب می زنم و به تو می اندیشم
یادت هست؟!!
برایم حرف می زدی می گفتی و می خندیدی؟
نمیفهمیدم آن هنگام زمان چگونه می گذشت...
که صبح مان سریع شب و شب مان صبح می شد.
دلم برای صدا حرف وخندهای دلبرانه ات تنگ شده.
دلم برای شیرین زبانی ، بازی گوشی
بچه بازی وحسی که باتو بود لک زده.
برای همه چی آن دوران....
اصلا دلم برای خود خودت تنگ شده است...
مگر می شود حال که از تو می نویسم
اَشک از چشمانم جاری نباشد...
آخر بی انصاف تو چطور گذشتی؟!
هر روز بی تو تنها تر شدم
شب ها بیدارم در رویاها کنارم هستی
با لباس آبی که عاشقش بودم کنارم می نشستی
و خاطراتت بیشتر ب اندامم می پیچد.
ماه هاست که رفته ای وشب ها که
در رویا در آغوشم هستی برایت حرف می زنم.
فهمیده ام چقدر بی توهیچ و
چقدر بی تو پوچم.
چقدر بی تو بی ارزش شده ام.
آیا تو دلت برای من تنگ نشده؟!
برای خاطرات مان؟!
وقتی زنگ می زدم باخندیده میگفتی
به هیچ کسی جز خودم زنگ نزن.
صدایت را بگوش احدی جز خودم
نرسان. چرا که نخس صدایت می شوند
حال من مدام شبها در سکوت،
به این حرفها می اندیشم
به خیالم می آیی ویادت دردیست که به جانم می افتد.
می آیی ونگاهت که می کنم ،ویرانم می کنی.
رویت را که بر میگردانی ،آشفته تر می شوم.
کلافه می شوم و دستی بر موهای پریشانم می کشم.
بس که باتو در خیالم حرف زده ام
وسکوت کرده ای دیوانه شده ام
باتو که حرف می زنم،
رویت را از من نگیر و با من حرفی بزن.
می توانی درک کنی الان چه حالی دارم؟
بی تو گم ،کلافه ،وسر گردان هستم.
قلبم به درد آمده و مچاله شده است
چگونه درد و رنج مرا میفهمی،
میخوانی و طاقت می آوری؟
از تو میپرسم وتو هیچ جوابی برای این کلمات نمی دهی...
آیا راه نجاتی داری برای من که در تو غرق شده ام؟
M&H