Zeinab
هفته پیش سه شنبه با یکی از بچه ها بیرون بودم ، گفتم دلم میخاد برم مسافرت، یه شمالی چیزی.
چارشنبه اش بهم پیام داد داره با دوستش میره گیلان 🚶♀️🌚
Zeinab
میدانم چرا هیچ گاه یاد من نیستی. من زخمی بر روحت به یادگار نگذاشتم که با هر تلنگری یادم بیفتی. انسان به زخمها بیشتر میاندیشد تا مرهمها.
Zeinab
دنیا غزلی داشت به کوتاهی عمر
دلگیرترین مصرع آن، زیستنم بود
Zeinab
موضوع بر سر امید بود
چیزی بسیار مقدس تر از زندگی .
Zeinab
«جميعنا نعيش نفس اللَّيل
لكن لكل واحد مِنا ظلامه
همه ی ما در یک شب زندگی میکنیم اما هر کدام از ما یک تاریکی خاص را سپری میکند.»
Zeinab
زندگی چنان بر من غضب دارد که انگار در مجلس ختم پدرش خندیدهام.
Zeinab
قبلنا اینجوری بود ی سریا واسه تفریح میرفتن بازارا میگشتن حتا اگه چیزی قرار نبود بخرن
الان جوری شده چیزیم بخای ، بری بگردی حالت تهوع میگیری قشنگ و از زندگی بیزار تر میشی
Zeinab
۴۰۳ یک سال بود اما خیلی بیشتر از اون ۲۰ سال دیگه زندگیم بزرگم کرد .
Zeinab
ریسک کردن بهتر از پشیمونیه ؟
و بخت من