یافتن پست: #چشمان

wolf
wolf
بنظرم واقعا عشق امام حسین (ع) هیچ ربطی ب این نداره ک تو مذهبی هستی یا ن ، شیعه هستی یا ن ، ووو …
بعد اینستا پر شده از چرت و پرت هایی ک آره اگع واقعا خواستار آزادی هستین ، شرکت نکنین تو این مجالس ، نذری هاشونو قبول نکنین ، یا اگرم میخاین برین بدون حجاب و فلان برین …
والا قبل از این اتفاقات هم خیلیا بودن ک با هر پوششی ک داشتن تو این مجالس شرکت کردن …
وختی این چیزارو می بینم فقط افسوس میخورم …


...
...
💢

فردی از اوضاع زمانه خود نزد پیر خردمندی گلایه کرد و گفت: کارگرانم با من رو راست نیستند، بچه ها، همسرم و همه دنیا خیلی خودخواه شده اند...هیچکس کارش درست نیست و اوضاع خیلی خراب است!

پیر خردمند گفت: در روستایی یک اتاق بود که ١٠٠٠ آیینه داشت. دختر بچه‌ای هر روز داخل آن می رفت، بازی می‌کرد و از اینکه هزاران بچه دیگر اطرافش بودند شاد بود! با هر کف زدن او، همه آن ١٠٠٠ دختر بچه کف می‌زدند و او این اتاق را شاد‌ترین و زیباترین جایی می‌دانست که در دنیا وجود دارد! همین مکان یک بار میزبان مردی غمگین و افسرده شد! مرد ناگهان دید هزاران نفر عصبانی در چشمان او زل زده اند! ترسید و دستش را بلند کرد تا به آنها حمله کند و در پاسخ هزاران دست بلند شد تا او را بزنند! او با خود فکر کرد که آنجا بدترین نقطه عالم است و از آن اتاق فرار کرد!

دنیا هم مانند اتاقی است با ١٠٠٠ آیینه در اطراف ما! هر چه ما انجام می‌دهیم، سزا یا پاداش آن‌را به ما عیناً یا چند برابر پس می‌دهد! این دنیا مثل بهشت است یا جهنم! بسته به خود ما دارد
که از آن چه بسازیم!

aliaga
aliaga
گاهی نه گریه آرامت می کند و نه خنده
نه فریاد آرامت می کند و نه سکوت
آنجاست که با چشمانی خیس رو به آسمان میکنی و میگویی : من فقط تورو دارم !

یاس
یاس
توطیه جدید در مراسم عزاداری سید الشهدا



زینب همان است که در راه عشقش عباس می دهد
نخ معجر نمی دهد :گگگ
اگر این پدیده دیدید راه درست چیه؟ خصوثا روز عاشورا و تاسوعا هدف اصلی

حضرت@دوست
حضرت@دوست
وسوسه!
اغوا!
فتنه!
فریبندگی...!

چشمانت را به رنگ غم, سیاه کن.
و به دنبال فردایی پنهان شو
وقتی کابوس ها نفوذ می کنند
سلطه و اسارت به دنبالشان می آید...
شب همه زیبا


wolf
wolf
‌‌

زمان تسکین دهنده نیست!
شاید دیگر هر روز
اشک از چشمانت سرازیر نشوند
اما درد همچنان باقی است ...
🌱


❤
مغزم، مغزم درد می‌کند از حرف زدن! چقدر
حرف زده‌ام، چقدر در ذهنم حرف زده‌ام!
خروارخروار حرف با لحن و حالت‌های
متفاوت، مغایر، متضاد گفته‌ام و شنیده‌ام.
خاموش شده و باز برافروخته‌ام؛ پرخاش
کرده و باز خوددار شده‌ام؛ خشم گرفته‌ام
لحظاتی بعد احساس کرده‌ام چشمانم داغ
شده‌اند و دارند گر می‌گیرند؛ مثل وقتی ك
انسان بخواهد اشک بریزد و نتواند 💙🗝

wolf
wolf
همه چیز
بن بست است …
و راه گریزی هم نیست !!

حضرت@دوست
حضرت@دوست
رأيت أن الحزن جاء فجأة
كان الحب مخفيا
في عيون الانتظار


aliaga
aliaga
اول

aliaga
aliaga
مرا بازیچـه‌ خود ساخت چـون موسا که دریا را

فراموشش نخواهم کرد چون دریا که موسا را

نسیم مست وقتی بوی گل می‌داد حس کردم

کـــه این دیوانــه پرپر می‌کند یک روز گـــل‌ها را

خیانت قصه‌ی تلخی است اما از که می‌نالم؟

خودم پــــرورده بودم در حــواریــون یهــــودا را

خیانت غیرت عشق است وقتی وصل ممکن نیست

چـــه آســــان ننگ می‌خوانند نیرنگ زلیخــــا را

کسی را تاب دیدار سرِ زلف پریشان نیست

چـــرا آشفته می‌خواهی خدایــا خاطر ما را

نمی‌دانم چـــه افسونی گریبان‌گیر مجنون است

که وحشی می‌کند چشمانش‌آهوهای صحرا را

چه خواهد کردبا ما عشق؟پرسیدیم و خندیدی

فقــــط با پاسخت پیچیـده‌تر کــــردی معمــــا را



فاضل نظری

شامی
شامی
و روزی که آدم ها یکبار برای همیشه
از چشمانت می افتند ...
مهم نیست نسبتشان چقدر نزدیک است
یا دور...
مهم این است که تو تا ابد
هیچ حسی به آنها نخواهی داشت
و این آغاز یک راه طولانی است (:🖤



aliaga
aliaga
داستان من و چشمان تو،
داستان پسرکی‌ست که هر روز غروب پشت شیشه دوچرخه فروشی می‌نشیند و از پشت شیشه دوچرخه‌ای را می‌بیند که سال ها برای خودش بود!
با آن دوچرخه تمام کوچه‌های شهر را می‌گشت، از کنار رودخانه آواز کنان عبور می‌کرد. سر بالایی‌ها را با همه‌ی قدرت رکاب میزد و در سرپایینی‌ها، دستانش را باز می‌کرد، از میان سروها و کاج‌ها می‌گذشت و بلند بلند می‌خندید...
داستان من و چشمان تو، داستان آن پسرک و دوچرخه است...
پسرکی که حالا پشت شیشه دوچرخه فروشی در خیالش رکاب می‌زند!
می‌خندد، رکاب می‌زند..
می‌گرید، رکاب می‌زند..
رکاب می‌زند..:هعی



صفحات: 5 6 7 8 9

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو