یافتن پست: #چشمان

حضرت@دوست
حضرت@دوست
باید زنده بمانم ..که زندگی کنم؟
مرا با چشمان دلفریبت مکش....



حسین
حسین
تمام اتفاقاتِ روى كره ىِ زمين، دليل ميخواهد جانم از صبح كه چشمانت را باز ميكنى تا شب كه روى هم ميگذاريشان بايد دليل داشته باشى. باور كن بايد يك نفر باشد، كه زندگى ات را به جريان بياندازد يك نفر كه حدِ فاصلِ مبداء و مقصدهايت ، دلش برايت هزار راه برود..

aliaga
aliaga
او را بگو:
نسیم سیاه چشمانت را نوشیده‌ام.
نوشیده‌ام؛ که پیوسته بی‌آرامم... (:



حضرت@دوست
حضرت@دوست
برسی عوامل مؤثر خودشناسی بر جامعه
(بخش 12 )
آیینه درون تو گر صاف و پاک شد
خود را در آن ببینی و نیکو شناسی اش


aliaga
aliaga
اشک در این چشم من هی بازیگوشی میکند
در درونم عشقِ تو دارد چموشی میکند
حالِ من مثل تبر ماند که در مرگِ درخت
ناگزیر است و فقط هی گریه زاری میکند
بغض در کنجِ گلویم رخنه کرده بی گمان
اشک این حالِ مرا حتما فروشی میکند
چَشمِ من مات تو و پایَم به سوی در رود
عقل از چشمان من هی چَشم پوشی میکند
خونِ دل را در کنارِ عکسِ تو سر میکشم
من خمار و عکس تو هی فخرفروشی میکند
خاطراتت بر سرم آوار شد، گریان شدم
حرف دارد قلبِ من، اما خموشی میکند


حضرت@دوست
حضرت@دوست
نمی دانم ..اخرین دیدار اشک شوق بود .در چشمانت......
یا وداع تلخ..


aliaga
aliaga
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را که به ماسوا فکندی همه سایهٔ هما را


...

حسین
حسین
زیبایی زندگیم تنها به خاطر توست، تو معنای عشق را با توجه هایت به من نشان دادی نه با حرف هایت. می دانم که شرم تو باعث می شود که راحت با من حرف نزنی اما چشمانت از عشقی که به من داری می گویند.

خیلی عاشقتم.

...
...
بـٰازشدنِ
چشمانم‌هࢪروز‌صبح☁️
يعنـےخدا‌دوںـــٺداشتنٺࢪا
تمديد‌كرده‌‌قدرش‌را‌مۍدـٰانم꧇)!🥐'✉️

سلام :سمانه
-صبح بخیر-

حضرت@دوست
حضرت@دوست
موج آبی در چشمانت

إن کنت أعز علیک فخذ بیدی

فأنا مفتون من رأسی حتی قدمی

الموج الأزرق فی عینیک ینادینی نحو الأعمق

و أنا ما عندی تجربه فی الحب و لا عندی زورق

إنی أتنفس تحت الماء

إنی أغرق أغرق أغرق

حضرت@دوست
حضرت@دوست
فی عینیکِ خلاصةُ حُزنِ البشریَّه


حضرت@دوست
حضرت@دوست

زلال از اوج زيبايي سفر كن سمت چشمانم
تمام كوچه را باراني اشك و كبوتر كن

زهرا
زهرا
شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی ترا با لهجه گلهای
نیلوفر صدا کردم
تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم
پس
ازیک جستجوی نقره ای در کوچه های آبی احساس
تو را از بین گلهایی که در تنهایی ام رویید با حسرت جدا کردم
و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی
دلم حیران و سرگردان چشمانی است رویایی
و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم
تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم
همین
بود آخرین حرفت
و من بعد از عبور تلخ و غمگینت
حریم چشمهایم را بروی اشکی از جنس غروب ساکت و نارنجی خورشید وا کردم
نمی دانم که چرا رفتی
نمی دانم چرا شاید خطا کردم
و تو بی آن که فکر غربت چشمان من باشی
دانم کجا تا کی برای چه
ولی رفتی و بعد از رفتنت باران چه
معصومانه می بارید
و بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت
و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد
و گنجشکی که هر روز از کنار پنجره با مهربانی دانه بر می داشت
تمام بال هایش غرق در اندوه غربت شد
و بعد از رفتن تو آسمان چشمهایم خیس باران بود
و بعد از رفتنت انگار
کسی حس کرد من بی تو تمام هستی ام از دست خواهد
رفت
...

Negin
Negin
دستانم را گرفت و به روحِ خُشکم باران دمید، به پاهایِ بی جانم دویدن و به قلبِ نا امیدم تپیدن را یاد داد.
میخواست بماند و بماند و بماند.
ولی ناچار شده بود.
میفهمید؟ ناچار.
خدا کند ناچار نشوید.!
که بروید یا بمانید و از رویِ ناچاری برای خوشبختیِ او که ناچار به رفتن از کنارتان شده دعا کنید.
سفید جانم نیستی امّا یادت هست و خدایت هست.
می‌پرسند فراموشت کرده‌ام؟
می‌گویم آری، مدت هاست.
حق به جانب می‌خندند و می‌روند.
لابد عاشق نشده‌اند،
یا عاشق ندیده‌اند.
فراموش کردنت با دست‌هایی که هر شب خیالت را لمس می‌کنند؟
با گوش‌هایی که هنوز هم تنها زنگِ دلبرانه‌های تورا می‌شنوند؟
با چشم هایی که سایه‌ی خیالت را دنبال می‌کنند؟
می‌پرسند فراموشت کرده‌ام؟ می‌گویم مگر بوده‌ای اصلاً که بخواهم فراموشت کنم.
نمی‌فهمند منِ بی تو یعنی ناشنواییِ مطلق، تاریکیِ محض، یعنی مرگ
عاشق ندیده‌های لعنتی،
اصلا گیرم همه چیز و همه کس را،
حتی خودم را هم فراموش کنم،
با باران چه کنم؟
تنها کافیست ببارد،
تا با تلنگرِ اولین قطره اش تمامِ من در  تو حل شود..
.

این آهنگ معین

حضرت@دوست
حضرت@دوست
مرا مستی چشمان تو کافی ست


صفحات: 7 8 9 10 11

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو