حسین
بگذار هر ثانیه حالِ تو خوب باشد،
بگذار رفتنیها بروند و ماندنیها بمانند.
تو لبخندت را بزن، انگار نه انگار!
حالِ خوبِ خودت را
به هیچ اتفاق و شرایط و شخصی گره نزن
بیواسطه خوب باش،
بیواسطه شادی کن و بیواسطه بخند…
شک نکن تو که خوب باشی
همه چیز خوب میشود؛
خوبتر از چیزی که فکرش را میکنی…
حسین
هیچ وقت تو زندگیت هیچ کس رو سرزنش نکن
آدمای خوب، برات خوشحالی آفریدن،
بدترین آدم ها بهت درس دادن و
بهترین ها برات خاطره ساختن…
حسین
گفته بودی که چرا محو تماشای منی
آن چنان مات که حتی مژه بر هم نزنی
مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود
ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی
حسین
یک جرعه چشاندی به من از عشقت و مستم
یک جرعه ی دیگر بچشان مست ترم کن
حسین
چه خوش صید دلم کردی بنازم چشم مستت را
که کس مرغان وحشی را از این خوشتر نمی گیرد
حسین
فقط تاریکی میداند
ماه چقدر روشن است
فقط خاک میداند
دستهای آب
چقدر مهربان!
معنی دقیق نان را
فقط آدم گرسنه میداند
فقط من میدانم
تو چقدر زیبایی!
حسین
بخوان و پاک کن و نامِ خویش را بنویس
به دفتر غزلم هر چه نقطه چین دارم…
حسین
عشق یعنی در میان صدهزاران مثنوی
بوی یک تک بیت ناگه مست و مدهوشت کند
حسین
عاشق شده ام بر تو، تدبیر چه فرمایی؟
از راه صلاح آیم یا از ره رسوایی؟
حسین
هنگامی که زندگی
به شما صد دلیل برای گریه کردن می دهد
به زندگی نشان دهید
که هزار دلیل برای لبخند زدن دارید
حسین
زندگی بهشت است
برای آنهایی که؛
عاشقانه عشق میورزند!
بی پروا محبت میکنند
و کمتر انتظار دارند