aliaga
فروغ چه زیبا گفت:
این جهان پر است...
از صدای پای مردمی که
همچنان که تو را می بوسند
در ذهن خود
طناب دار تو را می بافند!!
aliaga
بس که لبریزم از تو …
میخواهم بدوم در میان صحراها
سر بکوبم به سنگ کوهستان
تن بکوبم به موج دریاها
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست …
“فروغ فرخزاد”
aliaga
دوست دارمش…
مثل دانهای که نور را
مثل مزرعی که باد را
مثل زورقی که موج را
یا پرندهای که اوج را
دوست دارمش…
“فروغ فرخزاد”
حسین
اونجا که فروغ بسطامی میگه:
ای خوشا وقتی که بگشایم
نظر در روی دوست
سر نهم در خط جانان جان
دهم بر بوی دوست
من نشاطی را نمیجویم
به جز اندوه عشق
من بهشتی را نمیخواهم
به غیر از کوی دوست
aliaga
یکی از بهترین نصیحت زندگیم رو از زبان نوشتههای فروغ فرخزاد شنيدهام ... آدمهايی که بیشتر از من و تو سرشان میشود میگویند انسان متمدن کسی است که در تنهایی احساس تنهایی نکند. تو باید برای خودت یک دنیای درونی داشته باشی و همچنین تکیهگاههای ثابت روحی و فکری! یعنی در عین حال که در میان مردم زندگی میکنی خودت را کاملا از آنها بینیاز بدانی. مردم هیچ به ما نمیدهند که ما خودمان از بهدست آوردنش عاجز باشیم! از مردم، فقط رنج و ناراحتی و سر و صدای بیخود نصیب آدم میشود!
aliaga
چقدر این متن از فروغ فرخزاد موده:
«هیچ چیز راحتم نمیکند. نه دریا، نه آفتاب، نه درختها، نه آدمها، نه فیلمها، نه لباسهایی که تازه خریدهام. نمیدانم چه کار کنم. بروم و سرم را به درختها بکوبم، داد بزنم، گریه کنم؛
aliaga
الان دقیقا اونجایم که فروغ فرخزاد میگه:
«حال من بد نیست و یعنی هیچ جای بدنم درد نمیکند ولی اگر بخواهی حالم را عمیقتر جویا شوی باید به تو بگویم که بههیچوجه از زندگی خوشم نمیآید … »
همه جام درد میکنه
aliaga
به پایان فکر نکن
اندیشیدن به پایان هر چیز شیرینی حضورش را تلخ می کند
بگذار پایان تو را غافلگیر کند
درست … مثل آغاز
سارا
زندگی تو ایران تو همین یه بیت شعر فروغی بسطامی خلاصه شده:
یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد
یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند
.😂😂😂