یافتن پست: #فروغ

wolf
wolf
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست

تا اشارات نظر نامه رسان من و توست



گوش کن با لب خاموش سخن می گویم

پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست



روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید

حالیا چشم جهانی نگران من و توست



گر چه در خلوت راز دل ما کس نرسید

همه جا زمزمه ی عشق نهان من و توست



گو بهار دل و جان باش و خزان باش ، ارنه

ای بسا باغ و بهاران که خزان من و توست



این همه قصه ی فردوس و تمنای بهشت

گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست



نقش ما گو ننگارند به دیباچه ی عقل

هر کجا نامه ی عشق است نشان من و توست



سایه ز آتشکده ی ماست فروغ مه و مهر

وه ازین آتش روشن که به جان من و توست



هوشنگ ابتهاج

ali
ali
‌✒️

اگر به خانه من آمدی براي من

اي مهربان " چراغ بياور

و يك دريچه ڪه از آن

به ازدحام ِ ڪوچه ی ِ

خوشبخت بنگرم  ....





سکوت شب
سکوت شب
برگشتم از شبه سیاه از ادمک های دروغ

از ترس بیهوده شدن از قلب های بی فروغ

روح ترانه ساز من زخمی بی ترانگی

روی تمامه لحظه ها سایه ی سرد خستگی

ᴍᴀʜɪ
ᴍᴀʜɪ
دردی که انسان را به سکوت وامی دارد،
بسیار سنگین تر از دردی است
که انسان را به فرياد وامی دارد...
و انسان ها فقط ب فریاد هم می رسند...
نه به سکوت هم...!:)



wolf
wolf
هراس و حسرت و اندوه و یک خروار نفرین را ...

چه مشکل می کشی بر دوش خود این بار سنگین را !



چه فریادی ست با لب های خاموشت؟ بگو با من!

بگو راحت شوی! سوزن بزن این زخم چرکین را



تو شاعر نیستی اما در آشوب تو می بینم

تپش های فروغ و بیقراری های سیمین را



تو چون قدّیسه ای پاک آمدی یک شب به دیدارم

رفو کردی به مژگان رخنه ی افتاده در دین را



چه بی ذوق است استادی که با صد خون دل آموخت

به انگشتان زیبای تو این نُت های غمگین را



اگر از حال و روز من بپرسی، سخت مأیوسم

که چشمانم نمی بینند چشم انداز پیشین را



توگویی رفته ام از خاطر آن روزهای خوب

توگویی برده ام از یاد، آن شب های شیرین را



تکانم داد این تقدیر، اما من نفهمیدم

شبیه مرده هایی که نمی فهمند تلقین را...





محمدرضا طاهری

wolf
wolf
رفته است و مهرش از دلم نرود

ای ستاره ها، چه شد که او مرا نخواست

ای ستاره ها، ستاره ها، ستاره ها

پس دیار عاشقان جاودان کجاست

فروغ فرخزاد

ᴍᴀʜɪ
ᴍᴀʜɪ
آدم‌ها به کفش‌ها بی‌شباهت نیستند!

کفشی که همیشه پایت را می زند
آدمی که همیشه آزارت می دهد
هیچ وقت نخواهد فهمید تو چه دردی را،
تحمل کردی تا با او هم‌قدم باشی...



ᴍᴀʜɪ
ᴍᴀʜɪ
آدم‌ها به کفش‌ها بی‌شباهت نیستند!

کفشی که همیشه پایت را می زند
آدمی که همیشه آزارت می دهد
هیچ وقت نخواهد فهمید تو چه دردی را،
تحمل کردی تا با او هم‌قدم باشی.:)



wolf
wolf
نمیدانم چرا تحمل جمعیت را ندارم...
تحمل زندگی فامیلی را ندارم...
من آنقدر به تنهایی خود عادت کرده ام که در هر حالت دیگری خودم را بلافاصله تحت فشار و مظلوم حس میکنم..
تا دور هستم دلم میخواهد نزدیک باشم و نزدیک که میشوم میبینم که اصلا استعدادش را ندارم...!



wolf
wolf
نمی دانم چه می خواهم خدا یا
به دنبال چه می گردم شب و روز
چه می جوید نگاه خسته من
چرا افسرده است این قلب پر سوز

ز جمع آشنایان میگریزم
به کنجی می خزم
آرام و خاموش
نگاهم غوطه ور در تیرگیها
به بیمار دل خود می دهم گوش

گریزانم از این مردم که با من
به ظاهر همدم ویکرنگ هستند
ولی در باطن از فرط حقارت
بدامانم دو صد پیرایه بستند

از این مردم که تا شعرم شنیدند
برویم چون گلی خوشبو شکفتند
ولی آن دم که در
خلوت نشستند

مرا دیوانه ای بد نام گفتند
دل من ای دل دیوانه من
که می سوزی از این بیگانگی ها
مکن دیگر ز دست غیر فریاد
خدا را بس کن این دیوانگی ها

فروغ فرخزاد{-118-}{-118-}{-118-}{-118-}{-118-}

سکوت شب
سکوت شب
با آنکه رفته ای و مرا برده ای ز یاد
می خواهمت هنوز
و به جان دوست دارمت…!?
فروغ فرخزاد

wolf
wolf
گاهی چنان بدم که مبادا ببینیم

حتّی اگر به دیده رویا ببینیم

من صورتم به صورت شعرم شبیه نیست

بر این گمان مباش که زیبا ببینیم

شاعر شنیدنی است ولی میل ،‌ میل توست

آماده ای که بشنوی ام ، ‌یا ببینیم

این واژه ها صراحت تنهایی من اند

با اینهمه ، مخواه که تنها ببینیم

مبهوت می شوی اگر از روزن ات ، شبی

بی خویش ، در سماع غزل ها ببینیم

یک قطره ام ، و گاه چنان موج می زنم

در خود ، ‌که ناگزیر ی ، دریا ببینیم

شبهای شعر خوانی من بی فروغ نیست

اما تو با چراغ بیا تا ببینیم





محمد علی بهمنی

از کتاب "شاعر شنیدنی است"{-118-}{-118-}{-118-}{-118-}{-118-}

سکوت شب
سکوت شب
سیب‌ها و قلب‌ها
ناخن کبود برق
روی شیشه شکسته افق کشیده شد
چندشی درخت‌های لخت را فراگرفت
خال سرخی از نگاه برق
روی گونه سپید سیب‌ها چکید
گونه سپیدشان تلألو طلا گرفت
ای فروترین و برترین فروغ
ای طلیعه بهشتی و جهنمی
پس چه وقت خال سرخ می‌نهی
بر دل سیاه آدمی؟
سیب‌ها رسیده‌اند
قلب‌ها هنوز، نه
ای فروترین و برترین فروغ
پس چه وقت
پس چه وقت
پس چه وقت می
دمی؟

༊
فروغ فرخزاد :

روزها رفتند و من ديگر خود نميدانم كدامينم
آن من سرسخت مغرورم..؟!
يا من مغلوب ديرينم..؟!

ᴍᴀʜɪ
ᴍᴀʜɪ
دلم گرفته است..
دلم گرفته است..
به ایوان می روم و انگشتانم را
بر پوست کشیده ی شب می کشم
چراغ های رابطه تاریکند
چراغ های رابطه تاریکند

کسی مرا به آفتاب
معرفی نخواهد کرد
کسی مرا به میهمانیِ گنجشک ها
نخواهد برد

پرواز را به خاطر بسپار
پرنده مردنی ست........




صفحات: 10 11 12 13 14

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو