یافتن پست: #فروغ

wolf
wolf
تورا پس دادم به روزمره‌گی‌هایم
وگم شدی دریک بی تفاوتی محض
اما گاهی
میان سادگی بیت‌های سهراب
درحوالی عاشقانه‌های فروغ
درلابه لای نارنجی‌های پاییز
درگوشه کناره‌های فال قهوه‌ام
درحنجره باد و بغض باران
درنگاه خیره غروب
انگارصدایم میزنی ...

شایدصدایت می‌کنم ...

سکوت شب
سکوت شب
دردے که انسان را به سکوت وا میدارد بسیار سنگین تر از دردیست که انسان را به فریاد وا میدارد...! و انسانها فقط به فریاد هم میرسند،نه به سکوت هم!

ᴍᴀʜɪ
ᴍᴀʜɪ
آسانتـر
نگاهم کن

من تـا عشـق
بیشتـر نخـوانـدم...♥



سکوت شب
سکوت شب
هر چه کمتر شود فروغ حیات

رنج را جانگدازتر بینی

سوی مغرب چو رو کند خورشید

سایه ها را درازتر بینی . . .

wolf
wolf
دانی از زندگی چه می خواهم؟
من ، تو باشم
تو
پای تا سر تو !

زندگی گر هزار باره بُوَد
بار دیگر تو
بار دیگر تو..!



wolf
wolf
نگاه دار
دلی را
که برده‌ای
به نگاهی!..
فروغی بسطامی

wolf
wolf
کاش بدانی
دوست داشتنت
خورشید نیست،
که لحظه ای بیاید و لحظه ای برود؛
ماه نیست،
که یک شب باشد و یک شب نباشد؛
ستاره نیست،
که شبی پر شور باشد و شبی کم فروغ؛
باران نیست،
که گاه شدت گیرد و گاه نم نم ببارد
مثل نفس می ماند
همیشه با من است.

"محمد کریم درودگر"{-109-}{-109-}

wolf
wolf
من نه آنم

که ز دامان تو بردارم دست

تیغ بردار

که منت کش بازوی توام.



"فروغی بسطامی"

wolf
wolf
دلِ من کودَکی سَبکسر بود
خود نَدانم چگونه رامش کرد
او که میگفت دوستت دارم
پس چِرا زَهرِ غَم به جامش کَرد!



wolf
wolf

با
عشق تو
بی نیازم ؛ از هرچه که هست...


wolf
wolf
من پری کوچک غمگینی را
میشناسم که در اقیانوسی مسکن دارد

و دلش را در یک نی لبک چوبین

مینوازد آرام...آرام

پری کوچک غمگینی

که شب از یک بوسه می میرد

و سحر گاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد....



هادی
هادی
مانده تا برف زمين آب شود.
مانده تا بسته شود اين همه نيلوفر وارونه چتر.

ناتمام است درخت‌.
زير برف است تمناي شنا كردن كاغذ در باد
و فروغ تر چشم حشرات
و طلوع سر غوك از افق درك حيات‌.

مانده تا سيني ما پر شود از صحبت سنبوسه و عيد.
در هوايي كه نه افزايش يك ساقه طنيني دارد
و نه آواز پري مي رسد از روزن منظومه برف
تشنه زمزمه ام‌.
مانده تا مرغ سرچينه هذياني اسفند صدا بردارد.
پس چه بايد بكنم
من كه در لخت ترين موسم بي چهچه سال
تشنه زمزمه ام؟



༊
دردم این است
که من بی تو دگر
از جهان دورم و بی خویشتنم

تا جنون فاصله‌ای نیست
از اینجا که منم
مگرم سوی تو راهی باشد
چون فروغ نگه‌ات
ورنه دیگر به چه کار آیم
من ...



༊
و هيچ كس نمي‌دانست

كه نامِ آن كبوترِ غمگين
كز قلب‌ها گريخته، ايمان است



صفحات: 11 12 13 14 15

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو