مثل چشمه ها نبود، مثل آسمون نبود
اون که دیوونم کرد، لایق جنون نبود
همه چی دروغ بود، همه چی نقاب بود
بخت خوش خیالِ من، خواب خواب خواب بود
من باید میرفتم، با قطاری که برام
آخرین گلوله ی، آخرین خشاب بود
من باید میرفتم، زودِ زودِ زودِ زود
یکی توو خاطره هام زخم برداشته بود
نمیدونم قلبم، واسه چی ول کن نیست
من تمومش کردم، زندگی ول کن نیست
با همین حالِ خراب، با دلِ وامونده
از همه بریده و، از همه جا مونده
من باید میرفتم، با قطاری که برام
آخرین گلوله ی، آخرین خشاب بود
من باید میرفتم، زودِ زودِ زودِ زود
یکی توو خاطره هام زخم برداشته بود
یکی رفت پیش یه شیخی گفت چناب اگه من دست راسم را بچرخانم گناه است .شیخ گفت نه.گفت حالا دست چپم را چی گفتباز هم حرام نیست.گفت کم چی باز گفت نه حرام نیست .گفت گردان. گفت حرام نیست.گفت حالا اگر ترکیب کنم چی . شیخ گفت مردوشو ان ترکیب را ببرد که حرام اندر حرام میکند .تو دهنودی های اسراییل را با شعار های ضد نتانیاهو ببین. .ودهنودی های ایران را با ارادت به ساعت مقدس حضرت ولی عصر در نظر بگیر
ولی جدی بهترین داستان کوتاه ادب فارسی متعلق به سعدیه که توی یه بیت جمعش میکنه: من ماندهام مهجور از او، بیچاره و رنجور از او، گویی که نیشی دور از او، در استخوانم میرود.
مختصر، مفید و زیبا.
بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد.. باد غیرت ب صدش خار پریشان دل کرد.. قره العین من آن میوه ی دل یادش باد.. ک خود آسان بشد و کار مرا مشکل کرد...
اینم از شاهکار حافظ در وصف فوت فرزند.. 💔
توی آیه ۴۰ سوره ی یاسین،عبارت “کل فی فلک” به معنای “همه در مدارند” می باشد. اگر این عبارت را از انتها بخوانید نیز “کل فی فلک” خواهد بود.یعنی حتی این عبارت نیز در مدار خود می چرخد . . .
منی که کل عمرمو پی کسی نرفتم و پی کسی نیومدم
پشت سر قطار تو مث یه پستچی خیس فقط رکاب میزدم
شب بلند بدرقه شب همیشه رو سیاه شبی عمیق مثل آه
خودم سقوط کردمو رسوندمت رسوندمت رسوندمت به پرتگاه
هزار سال دیگه ام غمت تموم باغچه رو یه شوره زار میکنه
برو فقط نگاه کن با خنده و با صورتم زمان چیکار میکنه
اگه هنوز تو خلوتت یادی ازم نمیکنی یعنی که کم گذاشتم
مرور کن مرور کن منو به خاطرت بیار با خنده ای داشتم
هزار سال دیگه ام غمت تموم باغچه رو یه شوره زار میکنه
برو فقط نگاه کن با خنده و با صورتم زمان چیکار میکنه
نگاه میکنم به حال و روز مملو از غمت نگاه میکنم به خنده های نامنظمت
پناه میبری به شرم ساقه های نازکت همین که دست میکشم به ریشه های محکمت
زمین پر از صدای حبس کردن و شکستنه زمین سنگ تشنه ی شکستن تو با منه
قشنگ من رو هیچ سطح ساده ای قدم نذار که هرکی گفته دشمن تو نیست با تو دشمنه
قشنگی تو بهترین دلیل بیقراریه قشنگی تو مثل خسته بودن از تو جاریه
قشنگی تو با تو راه میره آه میکشه قشنگی تو از قشنگ بودنش فراریه
جلالالدین محمد بلخی (۶ ربیعالاول ۶۰۴ – ۵ جمادیالثانی ۶۷۲ هجری قمری) (۱۵ مهر ۵۸۶ – ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) معروف به مولانا، مولوی و رومی، شاعر پارسیگوی ایرانی[۴][۵][۶][۷][۸][۹][۱۰][۱۱][۱۲][۱۳] است.[۵][۶][۷][۱۴][۱۵][۱۶] نام کامل وی «محمد بن محمد بن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلالالدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده میشدهاست. در قرنهای بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفتهاست و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانستهاند. زبان مادری وی پارسی بودهاست.[۱۷]
نفوذ مولوی فراتر از مرزهای ملی و تقسیمات قومی است.[۱۸] ایرانیان، افغانها، تاجیکها، ترکها، یونانیان، دیگر مسلمانان آسیای میانه و مسلمانان جنوب شرق آسیا در مدت هفت قرن گذشته به شدت از میراث معنوی رومی تأثیر گرفتهاند.[۱۸] اشعار او بهطور گستردهای به بسیاری از زبانهای جهان ترجمه شدهاست. ترجمه سرودههای مولوی که با نام رومی در غرب شنا
در انتظار تو چشمم سپید گشت و غمی نیست
اگر قبول تو افتد فدای چشم سیاهت
در انتظار تو میمیرم و در این دم آخر
دلم خوشست که دیدم به خواب گاه به گاهت
اگر به باغ تو گل بردمید و من به دل خاک
اجازتی که سر برکنم به جای گیاهت
مثل چشمه ها نبود، مثل آسمون نبود
اون که دیوونم کرد، لایق جنون نبود
همه چی دروغ بود، همه چی نقاب بود
بخت خوش خیالِ من، خواب خواب خواب بود
من باید میرفتم، با قطاری که برام
آخرین گلوله ی، آخرین خشاب بود
من باید میرفتم، زودِ زودِ زودِ زود
یکی توو خاطره هام زخم برداشته بود
نمیدونم قلبم، واسه چی ول کن نیست
من تمومش کردم، زندگی ول کن نیست
با همین حالِ خراب، با دلِ وامونده
از همه بریده و، از همه جا مونده
من باید میرفتم، با قطاری که برام
آخرین گلوله ی، آخرین خشاب بود
من باید میرفتم، زودِ زودِ زودِ زود
یکی توو خاطره هام زخم برداشته بود
👏👏👏👏👏👏👏
چاووشی
فیلم رهایم کن