یافتن پست: #چاوشی

هادی
هادی
خيلی ببار ابر! كه دائم
از تربتم درخـت برويد
اين آرزوی اول من بود
از آرزو به بعد چه بودم؟!
كبريتِ نيم‌سوخـته‌ای كه
در حسرتِ درخت شدن بود

هادی
هادی
حدیثی آیه ای چیزی بخون مادر پریشونم
پریشونم که اینجایی و از چشم تو پنهونم
بغل وا کن واسه پروانه های پیرهنم شاید
بتونم تیکه هامو توی آغوشت بچسبونم




♡✓
♡✓
نخ به پای بادبادک های کم طاقت مبند

زندگی را هر چه آسان تر بگیری، بهتر است!



هادی
هادی


M
M
بدترین دوراهی دنیا رفتن و موندن نمیدونی بمونی یا بری البته هردو سختی داره{-137-}

هادی
هادی

خزونه خزونه خزونه خزونه
چاوشی


هادی
هادی
عشق گندم گون هم نداریم براش محسن چاوشی بفرستیم



مآه
مآه


فقط خدا
فقط خدا
رفتن زیاد دیده ایم و بسیار بسیار رفته ایم، از شهرها، از رفاقت ها و عشق ها، از خودمان حتی. و حالا چه تفاوت میکند آفتاب باشد یا باران؟ صبح یا شب؟ تابلوها در افولِ ما غروب میکنند و میگذرند، همراه با خاطره ها، لبخند ها، سیگارها و بوسه ها...
و گذشتن است که همیشه درد دارد، حتی عبور از رنجی که انتهاش رهائی است، حتی گذر از غروبی که فرداش عید است، حتی گذار از روزهای سفت نگه داشتنِ یک عقیدهٔ اشتباه، که البته روشنائی خواهد بود‌.
اینها را گفتم که خرده نگیریم به اشکِ پشت کاسهٔ آب، هر بار و هربار و هربار تا هزار بار، که اذیتمان نکند گفتن از عشق های گذشته، محبت های منقضی شده، به قار قار کلاغ ها و جیک جیک گنجشک ها اولِ صبح.
اینها را گفتم بل رفتن آسان شود، نشد، نفهمیدند آنها که عجیب نگاه میکردند وقتی با موهای جوگندمی از عشق نوجوانی میگفتیم، یا دوستانی که فقط اسمی ازشان مانده و خاطره ای.
بعد از هزار بار رفتن و جا گذاشتن خودمان، اینجا و آنجا، باز گریه است و مچاله شدن توی صدای چاوشی و کلمات...


و همییین...

رها
رها
گر چه افتاد ز زلفش گرهی در کارم

همچُنان چشمِ گشاد از کَرَمَش می‌دارم

به طَرَب حمل مَکُن سرخیِ رویم که چو جام

خونِ دل عکس برون می‌دهد از رخسارم

پردهٔ مطربم از دست برون خواهد برد

آه اگر زان که در این پرده نباشد بارم

پاسبانِ حرمِ دل شده‌ام شب همه شب

تا در این پرده جز اندیشه او نَگْذارم

منم آن شاعرِ ساحر که به افسونِ سخن

از نِیِ کِلک، همه قند و شِکَر می‌بارم

دیدهٔ بخت به افسانهٔ او شد در خواب

کو نسیمی ز عنایت که کُنَد بیدارم؟

چون تو را در گذر ای یار نمی‌یارم دید

با که گویم که بگوید سخنی با یارم؟

دوش می‌گفت که حافظ همه روی است و ریا

بجز از خاکِ درش با که بُوَد بازارم؟

❤️حافظ❤️

حضرت@دوست
حضرت@دوست
انجای که چاوشی می خونه
سال نو یعنی تو
دام پر میکشه به هوایت.


ولی افسوس ..................

mohamad
mohamad
با این همه ظلم‌، تو بیین باز چه جوری
پای این همه قول و قرار من نشستم

نشکن دلموو

بخدا اهم میگیره دامنتو عاقبت ی روز.....

هادی
هادی
منی که کل عمرمو پی کسی نرفتم و پی کسی نیومدم
پشت سر قطار تو مث یه پستچی خیس فقط رکاب میزدم
شب بلند بدرقه شب همیشه رو سیاه شبی عمیق مثل آه
خودم سقوط کردمو رسوندمت رسوندمت رسوندمت به پرتگاه
هزار سال دیگه ام غمت تموم باغچه رو یه شوره زار میکنه
برو فقط نگاه کن با خنده و با صورتم زمان چیکار میکنه

اگه هنوز تو خلوتت یادی ازم نمیکنی یعنی که کم گذاشتم
مرور کن مرور کن منو به خاطرت بیار با خنده ای داشتم
هزار سال دیگه ام غمت تموم باغچه رو یه شوره زار میکنه
برو فقط نگاه کن با خنده و با صورتم زمان چیکار میکنه




هادی
هادی
باب دلمی - محسن چاوشی امروز منتشر شده



هادی
هادی
ای ماه مهر زهر هلاهل بازآ که زنگهای ثلاثه
روزی هزار بار بمیرند
تا کودکان به وقت دبستان از ترس امتحان نهایی با نمره ی
چهار بمیرن
ای ماه مهر ماه بد اخلاق با ایده های محکمو خلاق
ما را بزن به خط کشی از چوب
ما را بزن به ترکه ی مرطوب تا در درون کودک دیروز مردان
بیشمار بمیرند
مادر مداد قرمز من کو کو لقمه های نان و پنیرم آخر چگونه
بیست بگیرم
وقتیکه دستهای فقیرم فردای درس آن همه باید در
جستجوی کار بمیرند
دل بادبادکیست حصیری آهی که میوزد دل ما را تا اوج
میبرد به اسیری
با هر نخ بریده دلهای رفته را بگذارید در اوج
افتخار بمیرد
در این کلاسهای رفوزه لای کتابهای عجوزه ما چیستیم
بر در کوزه
سقای علم دست بجنبان تا گوشهای تشنه به دست
چکهای آبدار بمیرند
روزی هزار بار بگو آب روزی هزار بار بگو نان مادر مرا
ببر به دبستان
تا روی شاخه های جوانم گنجشکهای توی دهانم
روزی هزار بار بمیرند
مادر مداد قرمز من کو کو لقمه های نان و پنیرم آخر چگونه
بیست بگیرم
وقتیکه دستهای فقیرم فردای درس آن همه باید در
جستجوی کار بمیرند



صفحات: 1 2 3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو