یافتن پست: #فروغ

عطی
عطی
هر چه کمتر شود فروغ حیات

رنج را جانگدازتر بینی

سوی مغرب چو رو کند خورشید

سایه ها را درازتر بینی . . .

حضرت@دوست
حضرت@دوست


سوژه ی تلخ غزلهایم شد ..
ان نگاه بی فروغ...........

آه…
آری… اين منم… اما چه سود
«او» كه در من بود، ديگر، نيست، نيست
می‌خروشم زير لب ديوانه‌وار
«او» كه در من بود، آخر كيست، كيست؟



عاقبت یکروز ...
می گریزم از فسون دیده ی تردید
می تراوم همچو عطری از گل رنگین رویاها
می خزم در موج گیسوی نسیم شب
می روم تا ساحل خورشید
در جهانی خفته در ارامش جاوید
نرم می لغم درون بستر ابری طلایی رنگ
پنجه های نور میریزد بروی اسمان شاد
طرح بس آهنگ
من از انجا سرخوش و ازاد
دیده میدوزم به دنیایی که چشم پرفسون تو،راههایش را به چشمم تار میسازد
دیده میدوزم به دنیایی که چشم پرفسون تو همچنان در ظلمت رازش گرد ان دیوار میسازد



در خیابان‌های سرد شب جز
خداحافظ،
خداحافظ، صدایی نیست...




شایدپرنده بود که نالید
یا باد در میان درختان
یا من که در برابر بن بست قلب خود
چون موجی از تاسف و شرم و درد     
بالا می آمدم و از میان پنجره می دیدم که آن دو دست
آن دو سرزنش تلخ و همچنان دراز به سوی دو دست من در روشنایی سپیده دمی کاذب
تحلیل می روند و یک صدا که در افق سرد          
فریاد زد    
 خداحافظ...!




نزدیکترین شخص‌به ‌فروغ‌فرخزاد

فروغ چندسال آخر عمرش‌را تنگاتنگ با گلستان گذراند
گاه خندید...اما بیشتر از آنچه که خندید،رنجید
سکوت کرد
و‌گلستان هیچوقت‌معنی سکوت‌فروغ را

نگفت..که..نگفت.

چه روزگار تلخ و سیاهی
نان، نیروی شگفت رسالت را
مغلوب کرده بود
پیغمبران گرسنه و مفلوک
از وعده  گاه‌های الهی گریختند
و بره‌های گمشده عیسی
دیگر صدای هی هی چوپانی را
در بهت دشت‌ها نشنیدند.



و اکنون دیگر
دیگر چگونه یک نفر به رقص بر خواهد خاست
و گيسوان کودکیش را
در آب های جاری خواهد ریخت...!



S_D_H
S_D_H
بازآی ساقیا که هواخواه خدمتم
مشتاق بندگی و دعاگوی دولتم

زان جا که فیض جام سعادت فروغ توست
بیرون شدی نمای ز ظلمات حیرتم


DRAGON
DRAGON
فروغی بسطامی :

صف مژگان تو بشکست چنان دل‌ها را
که کسی نشکند این گونه صف اعدا را

صفحات: 4 5 6 7 8

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو