یافتن پست: #غزل

هادی
هادی
خيلی ببار ابر! كه دائم
از تربتم درخـت برويد
اين آرزوی اول من بود
از آرزو به بعد چه بودم؟!
كبريتِ نيم‌سوخـته‌ای كه
در حسرتِ درخت شدن بود

خانوم اِچ
خانوم اِچ
یکی از بچه های قدیم ساینا بهم پیام داده که دوستش خودکشی کرده اگه میتونید و براتون مقدوره براش نماز شب اول قبر بخونید
غزل فرزند عزیزالله

aliaga
aliaga
@Quran-and-Prayer خب بفرما داداش

مهاجر
مهاجر
ای هر سخنت قطــــره ی باران بهاری
بایــــد که بر این تشنه ی بی تاب بباری

من معدن حرفم پــــرم از شعر و تغزّل
امّا تو عزیزم به خدا حـــــرف نداری..

سیب است و انار است و عسل هست و شکر نیز
واجب شده بر خـــوان لبت شکرگزاری !

تو قصّه “شیرینی” و من شاعر ”مجنون ”
این گونه بعید است به من دل بسپاری !

سیگار و غزل چاره بی حوصلگی هاست
یک شعر بمان پیشم اگر حوصله داری ..

مهاجر
مهاجر
من گرفتار شبم در پی ماه آمده ام
سیب را دست تو دیدم به گناه آمده ام ،

سیب دندان زده از دست تو افتاد زمین
باغبانم که فقط محض نگاه آمده ام ،

چال اگر در دل آن صورت کنعانی هست
بی برادر همه شب در پی چاه آمده ام ،

شب و گیسوی تو تا باز به هم پیوستند
من به شبگردی این شهر سیاه آمده ام ،

این همه تند مرو شعر مرا خسته مکن
من که در هر غزلم سوی تو راه آمده ام،

مهاجر
مهاجر
تماشایش رقم می زد خروج از دامن دین را
بنا کرده است در چشمش فلک قصر شیاطین را

اگر دور تو می گردد نظر بر ظاهرت دارد
که پیچک خشک می خواهد تن گل های غمگین را

به عشق اولت شک کن ،که در این شهر و این دودش
درختان شوم می دانند باران نخستین را

مگو این شاخه ی تنها که تنها یک ثمر دارد
چطور از خود جدا سازد اناری سرخ و شیرین را

به این سو هم نگاهی کن،نگاهی درخورم؛یعنی
تفنگ ِ میرزا مشکن غرور ِ ناصرالدین را

چرا جامِ بلورینی بلغزد بر لبِ سینی؟!
چرا باید بترسانی خمارِ دور پیشین را؟!

تو مثل قوم صهیونی که با آن چشم زیتونی
به اشغالت درآوردی دلِ من،این فلسطین را

کمی آن سوی دیدارت چنان شعری نصیبم شد
که درحد کسی چون خود ندیدم آن مضامین را

تو ای شاعر تر از «سیمین!» به «رستاخیز» اگر آیی
بپوشد سایه ی شعرت فروغ هر چه پروین را

غزل هایی که بر رویت اثر گفتی ندارد را
برای ماه می خواندم نظر می کرد پایین را

سر از سنگینی فکر وصالت درد می گیرد
به بستر می برم اما همین سردرد سنگین را

به خوابم آمدی حالا ، نفس بالا نمی آید
بگویم یا نگویم «یا غیاث المستغیثین » را
🙂

مهاجر
مهاجر
غزل گفتن نمی ارزيد دشنامش به تحسينش
بگو ای دوست بخشيدم دعايش را به نفرينش!

بدا قومی كه با "جهل و جمالش" فخر بفروشد
بدا اسبی كه مغرورش كند زيبايی زينش !

غلط می گيرد از طرز ادای "ضاد" ضالينم
همان شيخی كه می بينم هزاران رخنه در دينش

نخواهد ديد لطف بی شمارم را و غير از اين
نبايد انتظاری داشت از آن چشم كم بينش

جهان گشته ست و حالا كودكی بی دست و پا دارد
به ما درس تكامل می دهد ! می سوزم از اينش...



g.h.o.l.a.m.a.l.i
g.h.o.l.a.m.a.l.i
اول دفتر به نام ایزد دانا
صانع پروردگار حی توانا
اکبر و اعظم خدای عالم و آدم
صورت خوب آفرید و سیرت زیبا

غزلیات سعدی

g.h.o.l.a.m.a.l.i
g.h.o.l.a.m.a.l.i

عاشق که باشی شعر شور دیگری دارد
لیلی و مجنون قصه شیرین‌تری دارد
دیوان حافظ را شبی صد دفعه می‌بوسی
هر دفعه از آن دفعه فال بهتری دارد
حتی سؤالات کتاب تست کنکورت
عاشق که باشی بیت‌های محشری دارد
با خواندن بعضی غزل‌ها تازه می‌فهمی
هر شاعری در سینه‌اش پیغمبری دارد
حرف دلت را با غزل حالی کنی سخت است
شاعر که باشی عشق زجر دیگری دارد

بهمن صباغ‌زاده

Elham
Elham 👩‍👧‍👦

اموزش پرورشو گفدا:خسته

♡✓
♡✓
چه دانستم که این سودا
مرا زین سان کُند مَجنون
دِلَم را دوزخی سازد
دو چَشمَم را کُند جیحون

چه دانستم که سیلابی
مرا ناگاه بِرْبایَد
چو کَشتی‌اَم دَراَنْدازد
میانِ قُلْزُمِ پُرخون



رها
رها



بعد از مدت ها فال حافظ گرفتم :خیخ

عمه خانم
عمه خانم
عاقا از دوهفته پیش برادرزادم و ابجیم هرچی دسر و ژله برای شب یلداست واسم میفرستن=))
میرم اونجا از کوچیک تا بزرگشون گوشیشون و میگیرن جلو چشم میگن این و درست کن .:))
به مامانم یکی از ظرفهاشو نشونش دادم گفتم :اینو میبرم شب یلدا ژله که درست کردم با این میارم برات.
میگه به نظرت انقدر ژله کم نیست=)))

هادی
هادی
دفتر ماه پر از شعر سپید است پر از تنهایی
ای پریزاد غزل کی به غزل می آیی؟



رها
رها
کسی کز عشق خالی شد ، فسرده است🌺🌱

گرش صدجان بود ، بی عشق مرده است🌺🌱



صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو