یافتن پست: #غزل

حضرت@دوست
حضرت@دوست
رسیدم با تو تا عین الیقینی كه غزل می د ید

اگر می بود و میدیدت غزل می گفت نیما هم


Mehrab
Mehrab
بالاخره منم یه روز زن میگیرم
زن موفرفری خوشگل که هر دم
میرشونمش جلو رومو براش میخونم
فرفری موی غزل ساز منی...
😅😅😅

حضرت@دوست
حضرت@دوست
لب تو "طعم غزل‌های" مرا شیرین کرد
شب دل‌واپسیم باتو به یغما می‌رفت


حضرت@دوست
حضرت@دوست

هر غزلم نامه‌ایست صورت حالی در او

نامه نوشتن چه سود چون نرسد سوی دوست

Mehrab
Mehrab
چشم هایت
دیوان شعر است
پلک که میزنی
غزل جدیدی
میخوانم از نگاهت...

Maryam
Maryam
💫


صبح از راه رسید
سبدش پر ز گل خور‌شید است
نگهش آینه‌ے امید است
هم نفس با همه مرغان
خوش الحان سحر
نغمه خوان
غزل  توحید است
صبح  آغوش گشودست
بپا خیز و ببین
با نگاهے
ڪه پر از مهر و صفاست
بخدا صبح
قشنگ است قشنگ
باغ پر نقش خدا ، رنگ به رنگ

ے
🍃🍒🍃
.

حضرت@دوست
حضرت@دوست





ناز کن شیرین غزل بس ناز دارد چشم تو
حس لذت آور شهناز دارد چشم تو

حضرت@دوست
حضرت@دوست
نه من بر آن گُلِ عارض غزل سُرایم و بس
که عَندَلیبِ تو از هر طرف هزارانند


ترنم بانو♥️
ترنم بانو♥️
پشتِ روزِ روشنم، شامِ سیاهی دیگر است
آنچه آن را کوه خواندم، پرتگاهی دیگر است

شاید از اول نباید عاشقِ هم می‌شدیم
این درست، اما جدایی اشتباهی دیگر است

در شبِ تلخِ جدایی، عشق را نفرین مکن
این قضاوت، انتقام از بی‌گناهی دیگر است

روزگاری دل‌سپردن‌ها دلیلِ عشق بود
اینک اما دل‌بریدن‌ها گواهی دیگر است

درد دل کردن برای چشمِ ظاهربین خطاست
آنچه با آئینه خواهم گفت، آهی دیگر است


|
📚 از کتاب

ترنم بانو♥️
ترنم بانو♥️
دوست دارد یا نمی‌خواهد مرا معلوم نیست
عشق، بازی می‌کند با من چرا! معلوم نیست

می‌کشم سر، هرچه می‌ریزد به جامم دستِ دوست
کِی در این میخانه می‌افتم ز پا معلوم نیست

برگ، دستِ شاخه را وقتی رها می‌کرد گفت:
باد با خود می‌برد ما را، کجا؟ معلوم نیست

یا نمی‌آید به چشمِ باغبان، پاییزِ ما
یا زمستان و بهارِ کاج‌ها معلوم نیست

با طبیبان، رنجِ ما را بازگو کردن خطاست
جای زخمِ عشق بر دل‌های ما معلوم نیست..


|
📚 از کتاب

حضرت@دوست
حضرت@دوست
غزل شمارهٔ ۸۶


ساقی بیا که یار ز رخ پرده برگرفت
کارِ چراغ خلوتیان باز درگرفت

ترنم بانو♥️
ترنم بانو♥️
نفس کشیدم و گفتی زمانه جانکاه است
نفس نمی‌کشم، این آه از پی آه است

در آسمان خبری از ستارهٔ من نیست
که هرچه بخت بلند است، عمر کوتاه است

به جای سرزنش من به او نگاه کنید
دلیل سر به هوا گشتن زمین ماه است

شب مشاهدهٔ چشم آن کمان ابروست
کمین کنید رقیبان سر بزنگاه است

اگر نبوسم حسرت، اگر ببوسم شرم
شب خجالت من از لب تو در راه است


|
📚 از کتاب

حضرت@دوست
حضرت@دوست
به کجای شب نویسم غزل شبانهٔ خود


صفحات: 4 5 6 7 8

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو