دم آخر
کاش میشد گره از زلف غزل باز کنم
با پر قافیه ها،سوی تو پرواز کنم...
مثل مهتاب نشینم به لب پنجره ات
مست و مغرور بیایی،سخن آغاز کنم
ماه رویایی من،خط نزنی اسم مرا
"مرغ دریایی"چگونه؟ من تو را ناز کنم
دو قدم مانده به تو،کوچه را گم میکنم
مانده ام با چه زبانی به تو ابراز کنم!
دم آخر شد و من خسته تر از دیروزم
شود آیا گره زلف تو را باز کنم؟؟؟
احساس خاموش
این روزها دیگر دلم مال کسی نیست
حتا خیالم تحت اشغال کسی نیست
تنهای تنها در غزل ها غرق عرقم
احساس من دیگر به دنبال کسی نیست
حتا دلم پرواز را از یاد برده
دنیای من زیر پرو بال کسی نیست
باران نبار امشب سکوتم خیس خیس است
روی سر احساس من شال کسی نیست
رودم به دریا می روم تا زنده هستم
هرچند راهم روبه گودال کسی نیست
تا موج های غم به ساحل میزند مشت
دریا اسیر ذهن سیال کسی نیست
نسیم روی تو.....................................
قبیله ام به دروغ از تو کوه می سازد
چنانکه اشک تو از غم گروه می سازد
تو خود تجسم تاریخ عاشقان هستی
بعید نیست که چشمت شکوه می سازد
نسیم روی تو وقتی بهانه می گیرد
ترانه را تب طوفان نوح می سازد
نگاه خسته ی من در هوای خنده ی تو
همیشه ازلب پاک تو روح می سازد
تو بی بهانه ترین بیت های یک غزلی
قبیله ام به دروغ از تو کوه می سازد
پسر جوانی در کتابخانه از دختری پرسید:مزاحم نیستم کنار شما بنشینم؟
دختر جوان با صدای بلند گفت:نمیخواهم یک شب را با شما بگذرانم!
تمام دانشجویان در کتابخانه به پسر که خجالت زده بود نگاه میکردند...
پس از چند دقیقه دختر به سمت ان پسر رفت و در کنار میزش به او گفت در زمینه روانشناسی
کسب علم میکنم و میدونم مردها به چه چیزی فکر میکنند.گمان کنم شما را خجالت زده کردم درست است؟
پسر با صدایه بسیار بلندتر گفت: 200دلار برایه یک شب؟!؟خیلی زیاد است!!!
و تمام انانی که در کتابخانه بودند به دختر نگاه غیر عادی کردند...
پسر به گوش دختر زمزمه کرد "من حقوق میخوانم و می دانمچطور شخص را گنهکار جلوه دهم...!
لایق بهار
شبی از لطف دلیل دل غمگینان باش
در دل شب تو چراغ دل مسکینان باش
هر شب از مهر تو ای ماه غزلها گفتیم
مصرعی را تو بگو شعر سحر خیزان باش
لوتیان شب همه را با دل من می چرخند
تار زلفی بنما شمع شب تارم باش
با کسی درد نهفته نتوان کرد بیان
سر بر ایم سینه بنه راحت این جانم باش
من ز آشفتگیِ حال همه دانستم
نیست یاری و وفایی تو بیا یارم باش
گر چه من لایق آن ماه منیرت نشوم
بر ترابِ رهت ای شه نظری داشته باش
هعیییی
اشعار زیبای بود پر از معنی خاص خودش.
دقیقاااااااا
مچکر