یافتن پست: #استخوان

خانوم میم
خانوم میم
بیایید شب داستان داشته باشم🤔

Abolfazl
Abolfazl
ساعتم عقربه هاش طی میکنن ساعات قبل
.
.
میشینم منتظر اینجا عزیزم تا سال قبل
.
.
رنگو رو رفته امو غرق عرق های تنم
.
.
پوستو استخوان و ماتم به دل نا سالم عقل
.
.
بداهه

خانوم میم
خانوم میم
غلامحسین ساعدی تو نامه هاش به معشوقه اش طاهره می نویسه :
ولی من اگر هزاران سال زنده باشم
پیر و شکسته ومردنی شوم باز یاد توخواهم بود. باور کن اگر بمیرم ، استخوان هایم ، خاکسترم، جسدم ، کفن ام تو را دوست خواهند داشت.
طاهره ، معشوقه ی ساعدی وقتی فوت می کنه روی مزارش می نویسن «آرامِ جایِ زنی که در میان استخوان های گوهر مراد آواز می خواند»
:)

وژدانا کسیو دارید که در میان استخوان هایش آواز بخوانید؟!

Shahan
Shahan
نظرتون درمورد خودکشی چیه؟

aliaga
aliaga
دستام فلفلی بود الان مالیدم ب سرم تا یکمی پایینتراز مغزاستخوانم میسوزه....{-66-}

aliaga
aliaga
{-99-}

قرآن و دعا
قرآن و دعا
اللّـهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِم ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد
کتاب روزنه هايی از عالم غيب

قسمتی از مطالب کتاب
تبرئه شدن زن بی گناه به عنایت امیرالمؤمنین علیه السلام
مرحوم آیت اللَّه العظمی اراکی فرمودند: در رجب سال 1397 ه. ق که به نجف اشرف مشرّف شدم، مرحوم آیت اللَّه العظمی آقای خویی فرمودند که امام جماعت مسجد مزار میرزای شیرازی که بسیار صالح و متقی بود، گفت: در حرم حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام برای زیارت رفته بودم، دیدم دو قبیله از قبایل عرب به حرم آمدند، قبیله اول به طرف ضریح مطهّر رفتند و قبیله دوم نیز به دنبال آنان.
در بین قبیله دوم زنی بود که تا چشمش به حرم امیرالمؤمنین علیه السلام افتاد، صدا زد: «بَرِئْنِی»؛ یعنی ای امیرالمؤمنین! مرا از نسبتی که به من داده شده، تبرئه کن. ناگهاندیدم مردی از قبیله اول از زمین بالا برده شد و چنان به زمین کوبیده شد که تمام استخوان هایش درهم شکسته و مانند گوشت بدون استخوان به طرفی افتاد، او را از حرم بیرون بردند و در همان حال جان سپرد.
ادامه مطلب و دانلود کتاب در دیدگاه{-35-}

Elham
Elham 👩‍👧‍👦
سلام گشنگا {-155-}آیهان ساینا دیروز بدنیا اومد ولی گوشیم عسک ندارم ازش بزارم الانم حال ندارم پاشم عسک بگیرم انشالله سر وخ هم عسکشو میام میزارم هم از پسدای محبت امیزتون تشکر میکنم :قلب یکم مشکل تنفسی داشت ک اکسیژن اینا بهش وصل کردن حل شد مرسی ازتون ک انقده خوبین:قلب

EDRIS
EDRIS
مرا دردیست اندر دل که گر گویم زبان سوزد
وگر پنهان کنم ترسم که مغز استخوان سوزد

منجم کوکب بخت مرا از برج بیرون کن
که من از طالعم ترسم ز آهم آسمان سوزد

azar
azar
مرا دردیست اندر دل که
گر گویم زبان سوزد
و گر پنهان کنم ترسم
که مغز استخوان سوزد

حسین
حسین
نه اینکه حرفی نباشد
هست!
خیلی هم هست ...
اما عاشق ها می دانند؛
"دلتنگی" به استخوان که برسد؛ میشود سکوت

azar
azar
تو قلب منی تو دقیقا همون چیزی
هستی که باعث میشه من احساس کنم
زنده هستم آنگاه تو وجودم نفس میکشی
من با هر نفست بیشتر متوجه حضورت میشم
وقتی که میگم قلب منی یعنی
تو همینجا زندگی میکنی
همینجا بین پوست و استخوان من

حضرت@دوست
حضرت@دوست
هذه أوقات غريبة يا صديقي


حسین
حسین
رنگ اشکم بی تو دارد ارغوانی می‌شود
سرفه‌هایم تازگی‌ها آن‌چنانی می‌شود
انتظارت کار دارد دست چشمم می‌دهد
رفته رفته عینکم ته استکانی می‌شود
هرچه غم بود از دلم با اشک بیرون شد ولی
خاطراتت پشت پلکم بایگانی می‌شود
کوه طاقت هم که باشی عشق آبت می‌کند
شانه‌های مرد عاشق استخوانی می‌شود
شب به شب جنگ است بین عقل من با عشق تو
نقش من هم این وسط پا در میانی می‌شود
چشم و ابروی خشن از بس که می‌آید به تو
گاهی آدم عاشق نامهربانی می‌شود
صفحه‌ای از دفترم را باد با خود برد و رفت
داستان عشق ما فردا جهانی می‌شود
کار و بار آدم عاشق ندارد اعتبار
مردنش هم مثل اشکش ناگهانی می‌شود

🍂

صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو