aliaga
غم به جراحت می ماند...؟!
یکباره می آید...
اما رفتنش ، التیام یافتنش و خوب شدنش با خداست...!
و در این میانه ، نمک روی زخم...
و استخوان لای زخم...
و زخم بر زخم ، حکایتی دیگر است...!
حکایتی که نه می شود گفت
و نه می شود نهفت ...
مآه
چرا همه تصدُق رفتناشونو میذارن واسه چشمها، واسه صورت و مو و تن و...؟!
چرا هیشکی قربون صدقهی استخوانای یارش نمیره؟
مثلا بگه: " الهی بمیرم برای هر ۱۲ جفتِ دندههای سینهات، که قلبتو نگه داشتن♥️🔗"
مارال
تو در تار و پودم
ودر میان استخوان هایم،
از رگ گردنم،
در من و از خود من، نزدیکتری
وتا ابد میمانی..
گِلآرِه
یه افسانه هست که میگه:
استخوانهای شانه ، باقی مونده از بالهایی هستن که یه شخص داشته
قشنگه...
پریا
گاهی زندگی سخت میشود..
آنقدر سخت که حس میکنی استخوان هایت تحت فشار اند..!
آن لحظه ها..
به دستانی احتیاج داری،
که آرام تنت را لمس کند و بگوید:
غصه نخور..
هر اتفاقی که بیفتد،
من آغوشت را ترک نخواهم کرد...!
amirali-62
اکنون نشسته در سکوتم و دل خود میخورد تمام شده است و کارد به استخوان میخورد امیرعلی
میخندی
نخندم
بخند😐😂😒
باش خخخ