آدم از نتونستنه كه غصه ميخوره، از اينكه دستش اينقدر باز نيست كه حال عزيزاشو خوب كنه، دستش اونقدر بلند نيست كه اشك از رو چشاشون پاك كنه.
آدم ميترسه از اينكه اين همه حسي كه تو دلشه و هيچكي نميدونه باهاش خاك بشن و برن، آدم از اينكه نتونه به آدما بگه چقدر دوستشون داره، چقدر واسشون ناراحته، چقدر قربون دلشون بره...
كه اينقدر توش درد و غصه دارن، چقدر دور سرشون بگرده كه اينقدر دلش تنگ شده، از اينكه نتونه اينا رو بگه ميترسه، از اينكه اينا رو نگفته خداحافظي كنه باهاشونه كه ميترسه.
912 شو یادمه
همه رو بده شاید فرجی شد بهروز کریمی و گرفتیم
ازش ژانگولر یاد بگیر
مبارز چینی نشه اخرش تلفش کنی