یافتن پست: #چشمانت

مآه
مآه
چشمانت آخرین چیزی است
که از میراث عشق به جا مانده ‌است!
آخرین چیزی است که از نامه‌های عاشقانه باقی است
و دستانت . .
آخرین ِ دفتر‌های حریری است
بر روی‌شان ...

ali
ali
دلم هوایی میخواهد  ، از بوی پیراهنت
رنگ و رویش باشد  همچو رنگ  دامنت

میخوام بنوازم به شوق دیدار چشمانت
ترسم کم آرد ترانه ام پیش روی نگاهت

زیبایی درون توست ،  بقیه بهانه هست
تو گر نباشی دلم ،  گدای عاشقانه هست

دلم عشق میخواد، آنجا که نام تو هست
تو باشی جهنم ،بهشت و خانه من هست

در هوای عشق تو  همچو شمعی سوزانم
که میسوزم درباد عشق از پروانه پنهانم

با این همه روشنایی بی تو چه خاموشم
تنها دلیل زندگیمی ، بی تو سرده آغوشم

بیا که از عشقت، شراب عشق می نوشم
بخدا که دنیای با تو رو نمیشه فراموشم

ali
ali
باز هم شب شد
و باز هم خودم را به هر راهی میزنم
ختم میشود به تو
مشخصا به چشمانت...




‌‌‌

ali
ali
قلبم از طوفانِ چشمانت بہ زیبایے شِڪست
مرگ دل را ناز چشمان تو امضا مے ڪند

ے

مهاجر
مهاجر
صباح الخیر لاعیونک🫠

خانوم اِچ
خانوم اِچ
چشمانت هایپرسونیک فتاح بود
منم اسرائیل بی دفاع
🫠

مهاجر
مهاجر
چند روزی می شود ، مثل خزر توفانی ام
من فدای چشمهاتم ، دلبر گیلانی ام

سبز جنگل های گیلان ، سبز چشمان شماست
حافظ چشم توام ، مامور جنگلبانی ام

صد قصیده شرح چشمانت کنم بی فایده است
شاعر قرن ششم هستم ، خود خاقانی ام

ارمغانت شاخه ای زیتون منجیل است و من
امپراطور کبیر دوره ی ، یونانی ام

بی تو خورشیدی ندارد ، آسمان لحظه هام
من هوای رشت هستم ، دایما بارانی ام

نوجوانم کرده چشمت ، این خود نوستالوژی است
سخت بیتاب تب عشقی ، دبیرستانی ام

بی قرارم بی قرارم بی قرارم بی قرار
من تپش های تنی ، با روح سرگردانی ام

کور خواهم کرد چشمی ، را که دنبالت کند
با غرور و غیرتی ، در خون کردستانی ام

جشن می گیرم اگر، در خانه ام مهمان شوی
با خودت خورشید من شو ، در شب مهمانی ام

مآه
مآه
چشمانت همانند ماهی هایی است که در دریای بزرگ حبس شدند تا زمانی که در حبس در آیند و بمیرند.

fatme
fatme
و چشمانت مرا برای زندگی به وجد می آورد

هیوا
هیوا
دلم می‌خواهد از من به نیکی یاد کنی. حالا که عزیزترین و تنها رفیقت نیستم، حالا که آدم‌های دیگری در مسیر جهان تو رفت و آمد دارند؛ کاش آنقدر از خودم در ذهنت خاطرات خوبی ساخته‌ باشم که هرکجا که حرف از من شد، یاد من که افتادی، ذهنت بی اختیار حوالیِ من بایستد و با تصور حضور من، احساس آرامش کنی، ناخودآگاه چشمانت را ببندی، به خاطرات خوبی که از من داری فکر کنی و لبخند بزنی... کاش از معاشرت و رفاقتی که با من داشتی، به عنوان تجربه‌ای شیرین و لذت‌بخش یاد کنی. کاش با لبخند و اشتیاقی عمیق در ذهن و خاطرت تداعی شوم و کسی باشم که با فکر کردن به او، انگیزه‌ و دلایل بیشتری برای زیستن داری... من نمی‌خواهم همیشه به من فکر کنی، اما می‌خواهم همان کسی باشم که در قشر سبز و ماندگار ذهنت جای گرفته و یادش که می‌افتی، با تصور حرف‌ها و نگاه‌ها و لبخندهای او آرام می‌گیری...

شامی
شامی
عزیزای دلم مرسی بابت تبریکای قشنگتون :x خوشحالم که بین همه، شما شدین عشقای من و دارمتون:-*:دسدراز :x دوستای گلم مرسی ازتون:فوریو:x
@shahin 
@Jonz_00 
@i3ahar_sanjab 
@Baran
@elham 
@donyaa 
@Z110 
@aliaga
@alone00
@Beh_Naz
@Nimaqashqayi
@hadi
@fatme
@Samanh
@mohsen1360
@ESRAR1
@KohneSavar
@EDRIS
@Hana_gh




یاس
یاس
یمن

?
?
دلتنگت هستم
یادم بده چگونه ریشه های عشق را درآورم
یادم بده چگونه اشکهایم را تمام کنم
یادم بده چگونه قلب می میرد و اشتیاق خودکشی می کند؟
اگر پیامبری از این جادو، از این کفر رهایم کن
عشق، کفر است پس پاکم کن بیرونم بکش از این دریا که من شنا نمی دانم!
موجی که در چشمانت جاریست مرا به درون خود می کشد.



پدر محمدهادی و ریحانه
پدر محمدهادی و ریحانه
"س"
سرد است بعد از تو تمام فصل های سال
تکثیر شد دی ماه؛در هر ماه؛در هر فال
"ر"
راهی به سویت هست آیا؟بال می خواهد؟
من را دعا باید کنی؛من که ندارم بال
"د"
دشمن برای مرگ تو خیلی تقلا کرد
می میرد آن قلبی که از عشق است مالامال؟؟!!
"ا"
ای حاج قاسم! ای مرامت عشق؛راهت نور!
ای آنکه عمری با خدا بودی تو در هر حال
"ر"
راه تو بی رهرو نمی ماند به اذن الله
خون تو دارد کار خود را می کند دنبال
"د"
دارم می اندیشم به اینکه چیست راز آن؟
راز دو چشمانت که لازم داشت استهلال
"ل"
لبیک خون آلود تو پر کرد عالم را
امیدوار و محکم و آزاده و خوشحال
"ه"
هربار می بینم نگینت را دلم ناگاه
خود را می یابد نزد اربابش؛ته گودال
"ا"
آن شب چه شد؟ارباب آمد؟یار را دیدی؟
سر داشت روی پیکرش؟ یا که زبانم لال...
"ح"
حاجی ببین اوضاع ما بعد از تو ناجور است
حاجی ببین ما را در این پیچ و خم غربال
"ا"
اصلا نمی آید به تو یک لحظه بیکاری
ای آنکه نامت نیز در عالم شده فعال
"ج"
جمهوری اسلامی ایران به قول تو
حکم حرم دارد بدون هیچ قیل و قال
"ق"
قلبت برای سید و آقایمان می زد
گفتی عزیز جانمان باشد به استدلال

مآه
مآه
سرانجام ؛
روزی خواهد رسید کہ مستقیم
بہ چشمانت زل خواهم زد
و دیگر هیچ حسی نخواهم داشت

صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو