یافتن پست: #چشمانت

حضرت@دوست
حضرت@دوست
آخرین بیت شب

آهوی چشمانت قرارم را گرفته
صبر تمام انتظارم را گرفته

مانند دزدی گوشه تاریک زندان
این چشم ها پای فرارم را گرفته

تا کی سکوتم را به اطرافم بکوبم
دیوار سهم اعتبارم را گرفته

یک آسمان پرواز بودم ، با نگاهی
از بالهایم اختیارم را گرفته

می خواستم عاشق بمانم شد شکنجه
دردی که حال روزگارم را گرفته

دیگر کسی جز تو مرا باور ندارد
از من خدا ایل و تبارم را گرفته

باید ببینم بی تو در دست غزلهام
پاییز روی نوبهارم را گرفته-

این بوسه های کاغذی آخر مرا کشت
یا عشق حکم سنگسارم را گرفته

حضرت@دوست
حضرت@دوست
در اولین دیدار قلبم لرزید
ارتجف قلبي في الاجتماع الأول
فارغ از عشق بودم..
كنت متحررا من الحب
وحبستني عيناك في قفص
و چشمانت مرا در قفس حبس کرد


fatme
fatme
چشمانت را ببند
برای یک لحظه هم که شده در ان هیاهوی اطرافت
فقط چشمانت را ببند و سکوت را حس کن
پر از لذت است پر از ارامش
تو زنده و مرده ات برای کسی مهم نیست
فقط لحظه ای که نیازمندند به سمتت می ایند
پس زندگی کن و لذت ببر
حتی در ان هیاهوی پر تلاطم ازار دهنده

حضرت@دوست
حضرت@دوست
غزلی برای چشمانت
و قطره اشک



حضرت@دوست
حضرت@دوست
عطر کلامت

آن شب که برق چشمانت
سیاهی چشمانم را می درید
من، آهسته آهسته عاشقت شدم

آن شب، که عطر کلامت
با هیچ کلامی تبانی نکرده بود
من، آهسته آهسته عاشقت شدم

آن شب، که من بودم و فقط من
و تو بودی و فقط تو
من، آهسته آهسته عاشقت شدم

آن شب که تو، همان بودی که می خواستم
من، آهسته آهسته عاشقت شدم

آن شب، من عاشقت شدم
و حال، آهسته آهسته، دلتنگت می شوم

این احساس پنهانی را ببخش .


صفحات: 5 6 7 8 9

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو