یافتن پست: #چشمانت

سید ایلیا
سید ایلیا
طلوع گرم چشمانت
مرا صادق ترين صبح است
وگر نه کار خورشيد جهان
عادت شده ما را ....

سید ایلیا
سید ایلیا
📞 بگو بیسیم چی، بگو!
برای مان از نوایِ خوش الحان ملکوتیان بگو قصه‌ی شکرخند لب و
طنازی چشمانت را ...
ازتان دور افتاده ایم،گیر افتاده ایم ...در گردابِ بد مستی خنیاگران دنیا

سید ایلیا
سید ایلیا
دلت شور می‌زند
بغض گلویت را می‌گیرد
چشمانت بی‌دلیل خیس می‌شوند
بی‌آنڪه به تقویم نگاه ڪنی
می‌فهمی یڪ¹ جمعه دیگر هم غروب ڪرده
و او هنوز نیامده است...
چه روزها که یک به یک غروب شد نیامدی

mohamad
mohamad
‏ده تا دوستت دارم...
هشت تا برای تو
و یکی برای خنده ات ؛  
و دیگری برای صدایت ؛
امّا چشمانت ؛
 پس کلام از گفتن ناتوان است...

چقدرررررر قشنگه، ادم چشماش قلبی میشه😍

حضرت@دوست
حضرت@دوست


مست چشمانت شرابش ناب بود
سینه ام از دیدنش بی تاب بود

تا رسیدم در شب گیسوی تو
تازه فهمیدم وجودم خواب بود

از کمند ابروانت گوی عقل
گم شده در بند آن پرتاب بود

از کمان گیسوانت تیر جست
خورد بر قلبم هدف چون آب بود

کشتی رخسار من را غرق کرد
این چه سنگین گونه ام سیلاب بود

درد مندم - آه - درمانش توای
من ندانستم که دق الباب بود

عاطف از نادانی خود غم مخور
بنده ای دربند و او ارباب بود



سید ایلیا
سید ایلیا
مهم‌تر از لبخند "چشمخند" است...
گاهی لبانت به خنده باز می‌شوند اما
چشمانت غمی را به دوش می‌کشند!
گاهی صدای قهقهه هایت در فضا می‌پیچد اما
در عمقِ چشمانت گریه پنهان شده است!
گاهی به ظاهر خوبی اما
چشمانت چیزِ دیگری را نشان میدهند!

"چشم ها" این دو گردالیِ کوچک
چه رازها که در دلِ سینه نگه می‌دارند و
چه شکست‌هایی را که بروز نمی‌دهند!

نکند حواسمان پرتِ خنده‌ی تصنعیِ کسی شود
و چشم‌هایش را از یاد ببریم!
زبانِ چشم‌ها را فهمیدن کارِ سختی نیست؛
کافیست جنسِ غم را بلد باشی!

🏝حالِ دلتون خوب🏝

حضرت@دوست
حضرت@دوست
قسم خوردم به چشمان سیاهت

قسم خوردم در آن شب ساده باشم
غرورم له کنم افتاده باشم

قسم خوردم به دل خدمت کنم من
برای عاشقی همت کنم من

قسم خوردم به چشمانت گواهی
جدا سازم تن از افکار واهی

تو گفتی من قسم خواهم شکستن
دوباره راه توبه بار بستن

تو گفتی این قسم تا صبح فردا
فراموشم شود چون خار صحرا

بمن گفتی که عهدی را نبستن
از آن به بستن و فردا شکستن

بزاری التماست باز کردم
امان و فرصتی را ساز کردم

تورا گفتم که عهدم عین جان است

حضرت@دوست
حضرت@دوست
،شهاب آسمان

دلم بی تو بجان آمد ،بیا آرام جانم باش
نمانده طاقتی دیگر بیا تاب وتوانم باش

چه آوردی سرم با آن نگاه چشم جادویت؟
رمیده روح از جانم ،بیا روح وروانم باش

تو رفتی بعد تو گویی جهانم تیره وتار است
بیا با نور چشمانت ،شهاب آسمانم باش

اسیر دست طوفانم چو آن خاشاک پائیزی
مسیحا دم بیا جانا ،بهار این خزانم باش

حضرت@دوست
حضرت@دوست
دل دیوانه من

دوست دارم مثل پروانه بگردم دور تو
تو شبیه مرکز پرگار باشی محشر است

من به قصد فتح چشمانت بیایم سخت نیست
صخره ای ناممکن و دشوار باشی محشر است

با تو من فهمیده بودم خانه داری مشکل است
تو پرستار من بیمار باشی محشراست


صفحات: 4 5 6 7 8

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو