یافتن پست: #چشمانت

سکوت شب
سکوت شب
من از تمامیت ارضی یک عشق سخن میگفتم
بر فراز ویرانه های قلبم ویرانه هایی حاصل از تهاجم ناگهانی چشمانت!
و چه کودکانه دروغ میگفتم
که شهر در امن و امان است

wolf
wolf
من یک غریب بی پناه و دوره گردم
بُگذار گِرداگردِ چشمانت بگردم

آن چشمها، عطّار نیشابوری ام کرد
من شاعر فیروزه های لاجوردم

wolf
wolf
این روزها ...
بیشتر می بینمت؛امّا بیشتر دلتنگم ...
قبل ترها فکر می کردم ...
هرکس مثل من فکر نکند...
،بیهوده نفس می کشد ...
کمی که گذشت دیدم ...
خیلی ها مثل من زندگی نمی کنند ...
اصلا شاید طرز فکر من ...
حوصله خیلی ها را به سر برد ...
اما من بر سر تمام آنچه که...
باخودم بیعت کرده ام هستم ...
بوی موهایت ...
هنوزهم تمام مخدرات جهان ...
به نئشگی اش نمی رسند ...
چیدمان موژگانت،برق چشمانت ...
پیچش موهایت ...
و ارتش به ترتیب ایستاده ی...
دندانهایت ...
همه را می پرستم ...
ترکیبش در تو زیباست ...
و خدا هیچ گاه برای من ...
چون توئی نخواهد آفرید ...
شاید ندانی ...
شاید بلد به گفتنش نباشم ...
امّا ...
من عاشقانه،...
عاشقی با تو را دوست دارم ...





سکوت شب
سکوت شب
گاهی دست خودت را بگیر و به خرید برو!
برای آخر هفته ات برنامه ی سینما و تئاتر بچین!
خودت را به نوشیدن یک قهوه در کافه ای که دوست داری دعوت کن!
چشمانت را ببند و برای خودت یک موزیک آرام بگذار!
بیخیال ماشین و اتوبوس و مترو، مسیر تکراری هر روز را قدم بزن!
کتابی که دوست داری را به خودت هدیه کن!
برای گلدان اتاق خوابت، گلهای خوشبو بگیر!
در دفترچه ی روزانه ات بنویس:
تو قرار است از لحظاتی که میگذرد لذت ببری!
خلاصه که به خودت، به علایقت احترام بگذار!
میدانی چیست رفیق؟
عشق زیباست!
دوست باید باشد،
اما حال زندگی وقتی خوب می شود،
که هوای خودت را داشته باشی…!

wolf
wolf
چشمانت

در خیالم

چون پیامبری مهر بان

هر روز از راه می رسند

و به ایمانم می افزایند

در عجبم از آن پلک ها!

که روزی هزار بار

باز و بسته می شوند

روزی هزار بار معجزه ...

ولی قادر نیستند

فقط یک شب

مرا به خواب های تو ببرند

سمیه طهماسب

سکوت شب
سکوت شب
کاش دوست داشتنت
به مانند حرفهایی که در دهان مردم
می پیچد و دست به دست
می رسد به تمام شهر
می پیچید در دهانشان
شهر پر می شد از تو
و من پیروز میدان می آمدم
میان جمعیت برایت دست تکان می دادم
و فریاد می زدم
دیدی؟ گفته بودم دیوانه ام!
گفته بودم تو را میخواهم!
کاش دلهره هایم
رسوایم می کرد!
رسوایی گاهی آنقدرها هم بد نیست
وقتی پای یک تو در میان باشد
و یک منِ آواره ی عاشق
رسوایی معنا ندارد!
کاش می توانستم تمام قد
رو به روی چشمانت به ایستم!
نگاهت کنم
چشمانم را ریز کنم
نزدیکتر بیایم
و آرام بگویم
من عاشقِ
تو هستم
می فهمی؟

ᴍᴀʜɪ
ᴍᴀʜɪ
-او را بگو:
نسیم سیاه چشمانت را نوشیده‌ام.
نوشیده‌ام؛ که پیوسته بی‌آرامم... (:



wolf
wolf
در چشمانت غده ای است که مرا جذب خودش می کند
سرطانی خوش خیم که آلوده ام به او...{-41-}



ََُASAL
ََُASAL
شب میگوید :
منطقی باش ،
بُگذار خواب مهمانِ چشمانت شود!
فکر و خیال کافیست
من اما میگویم :
عشق که منطق نمی شناسد..!!
و شب سکوت میکند ....



ᴍᴀʜɪ
ᴍᴀʜɪ



*•.¸♥:بوس♥¸.•*´¯*•.¸♥:بوس♥¸.•*´¯*•.¸♥:بوس♥¸.•*´

همراه یک طلوع

در این خجسته یاد

در سالگرد بهاران هستیت

روزی که زندگی بر لبان تو بوسه زد

با صد خلوص

هم آستان دل،

خواهم که بمانی

همیشه شاد :قلب

تولدت پیشاپیش خیلی مبارک ممن جونم❤️❤️
مرسی که وقتایی ک حالم خوب نبود پیشم بودی❤️
برات بهترین هارو در کنار خانوادت و همسرت آرزو میکنم ❤️ :تولد

:کیک
@hejab

wolf
wolf
تمامِ گنجشكانِ شهر،
منتظرِ باز شدنِ چشمانت هستند!
ميشود پروازشان را به تاخير نيندازى؟





wolf
wolf
عاقبت
کشته و بازنده این جنگ منم
که تو
با لشکر چشمانت و من یک نفرم

wolf
wolf
باز هم شب شد
و باز هم خودم را
به هر راهی میزنم
ختم میشود به تو
مشخصا به چشمانت ...





wolf
wolf
و آغوشت ؛
چه مفهومِ عجیب و مبهمی دارد ...
هویدا گشته در آن ، رازِ کوهستانِ تنهایی
چنان دنج و خیال انگیز و رؤیایی !
پر از باور ...
پر از مفهومِ خواهش های چشمانت
که می خواهد کنارت باشم و از عمقِ آغوشت نپرهیزم .
پر از شوقم ،
پر از گرمای عالمگیرِ خورشیدم ،
کنارِ تو ،
در آغوشت ،
چه شاد و غرقِ امّیدم !
و آغوشت ؛
عجب آرامبخش و خاطرانگیز است بر این خسته ی بی تاب !
تو ای روشن ترین مهتاب !
کنارم باش تا دنیای پر غوغای آغوشت ؛
همیشه سهمِ من باشد ،
زمانِ "درد و سختی" بازوانِ تو ؛
پناه و تکیه گاهِ محکم و امنِ تنِ بی جانِ من باشد .
همانا ساحلِ امنی ست بر دریای پر آشوبِ احساسم
شبی فریاد خواهم زد :
که آغوشت ؛
چه مفهومِ عجیب و مبهمی دارد ...
.


حضرت@دوست
حضرت@دوست
گفت..................................

باید عاشق بشوی تا بفهمی چه دردی داره
گرح اولاسان ... .تا بیلسن نه وار. .اونا دیسن سئویرم .. .اودا دیه اغرماسن..

لو أنی أعرف أن الحب خطیر جداً ما أحببت
اگر می‌دانستم عشق تا به این اندازه خطرناک است، عاشق نمی‌شدم…

الموج الأزرق فی عینیک ینادینی نحو الأعمق
موج آبی چشمانت مرا به ژرفای بیشتر دعوت می‌کند…

بقول حافظ.....
صلاح کار کجا و من خراب کجا


صفحات: 13 14 15 16 17

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو