با همـــه بی ســــرو سامانــیم
باز به دنــبال پـــــریـــشانــیم
طاقت فرسودگی ام هیچ نیست
در پی ویـــران شدنی آنی ام
آمــده ام بلکه نــــگاهم کنـــی
عاشـــق آن لحظه ی توفانیم
دل خوش گرمای کسی نیستم
آمــــده ام تا تو بســـــوزانیم
آمــــده ام باعطـــش سال ها
تا تو کمی عشــــق بنوشانیم
ماهـی بــرگشته زدریا شــــدم
تا تو بگـــیری وبمیــــرانی ام
خوب ترین حادثه می دانم ات
خوب تـــرین حادثه می دانیم ؟
حرف بـــزن ابِر مرا باز کن
دیـــر زمانیست که بارانی ام
حرف بزن حرف بزن سال هاست
تشنه یک صحبت طولانی ام....
ها ... به کجا می کشیم خوب من؟
ها ... نکشانی به پشیمانی ام
وویس با صدای خودم
خنده ات ساخت وساز ،اخم تو ویرانی ها
گیسوانت گــــره کــــور پریشانـــی ها
اشک تو در صدد حمله قلبی به من است
یورش آورده به من لشکر اشکانی ها
نقش ابروی تو را جای مدل در سر داشت
طاق ها ساخت اگر دولت ساسانی ها
از لب سرخ تو حرفی نزدم می ترسم
زعفران باد کند دست ِ خراسانی ها
چشم تو جنگل سبزی ست در آغوش خزر
آشنایند بـــه ایـــن منظـــره گیلانی ها
درّی و در دل یک مشت پر از مروارید
نادری باز در انبــــوه فراوانـــی ها
سلام
شب همگی بخیر
با تشکر از همه دوستانی که کمک کردن
کاپشن بارانی بلند به رنگ سرمه ای با مبلغ ۱۲۷۰ با اعمال تخفیفات و شراکت دادن فروشنده خریداری شد
و کیف ورنی هم برا مادر دیگه با ۳۵۰
بابت کیفیت بد تصاویر پوزش
با سلام
تا کنون 554 هزار تومان کمک جهت خرید پالتو یا بارانی به مناسبت روز مادر برای اون خانم نیازمند جمع شده
اگر قرار هست کمکی بکنید حتما امروز دستمون برسونید که جمع بندی کنیم ان شاالله امروز یا فردا برن هدیه رو تهیه کنن
سلام
این مبلغ مقدار گلریزونی هست که از ساینا جمع شده در نهایت هرچی باقی موند کسای دیگه موقع خرید میذارن روش درواقع میتونستیم از اول کل پول رو از یه نفر بکیریم ولی خواستیم همه شریک بشن
حرفهای ما هنوز ناتمام ....
تا نگاه میکنی :
وقت رفتن است
باز هم همان حکایت همیشگی!
پیش از آنکه با خبر شوی
لحظهی عزیمت تو ناگزیر می شود
آی .....
ای دریغ و حسرت همیشگی
ناگهان
چقدر زود
دیر میشود!
دلم قلمرو جغرافیای ویرانی است
هوای ناحیه ما همیشه بارانی است
دلم میان دو دریای سرخ مانده سیاه
همیشه برزخ دل تنگه ی پریشانی است
مهار عقده ی آتشفشان خاموشم
گدازه های دلم دردهای پنهانی است
صفات بغض مرا فرصت بروز دهید
درون سینه ی من انفجار زندانی است
تو فیض یک اقیانوس آب آرامی
سخاوتی، که دلم خواهشی بیابانی است!