جهت عضویت در
شبکه اجتماعی ساینا
و دنبال کردنِ
ترنم بانو♥️
تمایل دارید ؟!
شبکه اجتماعی ساینا یک شبکه اجتماعی ِ قدرتمند ِ مبتنی بر وب است که کاربران آن میتوانند یک ارسال با طول بیشتر از 200 کاراکتر بهمراه تصویر، ویدئو، لینک و فایل داشته و با دنبال کردن کاربران، افکار و نظرات خود را با سایرین به اشتراک بگذارند. گروهها، کارمندان، همکاران و انجمنها با ایجاد یک شبکه اختصاصی قادر به ارتباط با یکدیگر بوده و به کمک تکنولوژی آراِساِس میتوانند تازه ترینها را پیگیری نمایند. شبکه اجتماعی ساینا توسط هر وسیلهی متصل به اینترنت از جمله تلفن همراه دنبالپذیر است!
بعد از کلاس، پشت میزم ایستاده و با نگاهی از گوشهی چشم میگوید: استاد کلاسهایتان خیلی گران است و ممکن است نتوانم دیگر شرکت کنم! من در همان لحظه ذهنم به هزارجا میرود که چهکار کنم بتواند به دورههایش را ادامه بدهد تا از همکلاسیهایش بهخاطر مسائل مالی عقب نیفتد. درست در لحظهای که میخواهم به او بگویم: «ایرادی ندارد، برایت قسطبندی میکنیم و هروقت داشتی پرداخت کن»؛ تلفن همراهش زنگ میخورد...
دستش را به جیبش یا به کیفش - دقیق یادم نیست - میبرد و آیفون ۱۳ پرومکسش را بیرون میآورد و به کسی که پشت خط است میگوید: عه! تولد بهم خورد؟! براش مدادرنگی ۱۲۴ رنگ فابرکاستل خریده بودم! و من در همان لحظه انگشتم را به دهانم میگیرم و محکم لای دندانهایم فشار میدهم! تلفنش که تمام میشود، میگوید: خب میفرمودید استاد! و من در حالی که داشتم به قیمت چهل میلیونی گوشی توی دستش و مدادرنگی هشت میلیونی خریداری شده بهعنوان هدیهی تولد دوستش و کلاس پونصد هزار تومانی خودم فکر میکردم، پاسخ دادم: قطعا که بینش کم از بیم شکم نیست...!
#بعدالتحریر : آدم گاهی فکر نمیکند و بعدها بهخاطر آن فکر نکردن، به نشخوار فکری میافتد!
#امیرمسعود_ضرابی
بعد از کلاس، پشت میزم ایستاده و با نگاهی از گوشهی چشم میگوید: استاد کلاسهایتان خیلی گران است و ممکن است نتوانم دیگر شرکت کنم! من در همان لحظه ذهنم به هزارجا میرود که چهکار کنم بتواند به دورههایش را ادامه بدهد تا از همکلاسیهایش بهخاطر مسائل مالی عقب نیفتد. درست در لحظهای که میخواهم به او بگویم: «ایرادی ندارد، برایت قسطبندی میکنیم و هروقت داشتی پرداخت کن»؛ تلفن همراهش زنگ میخورد...
دستش را به جیبش یا به کیفش - دقیق یادم نیست - میبرد و آیفون ۱۳ پرومکسش را بیرون میآورد و به کسی که پشت خط است میگوید: عه! تولد بهم خورد؟! براش مدادرنگی ۱۲۴ رنگ فابرکاستل خریده بودم! و من در همان لحظه انگشتم را به دهانم میگیرم و محکم لای دندانهایم فشار میدهم! تلفنش که تمام میشود، میگوید: خب میفرمودید استاد! و من در حالی که داشتم به قیمت چهل میلیونی گوشی توی دستش و مدادرنگی هشت میلیونی خریداری شده بهعنوان هدیهی تولد دوستش و کلاس پونصد هزار تومانی خودم فکر میکردم، پاسخ دادم: قطعا که بینش کم از بیم شکم نیست...!
#بعدالتحریر : آدم گاهی فکر نمیکند و بعدها بهخاطر آن فکر نکردن، به نشخوار فکری میافتد!
#امیرمسعود_ضرابی