بهم گفت :
- دوست‌داشتنت عجیب است ،
در اوجِ خواستن رها می‌کنیُ در اوجِ
تنفر برایِ لبخندِ طرفِ مقابل تلاش میکنی .

یه مرحله از زندگی هم وجود داره که بهش میگن بی‌تفاوتی ناشی از صبر بیش از حد که دیگه مثل گذشته برای نبودن‌ها بی‌قراری نمیکنی و قبول کردی کاری از دستت برنمیاد . . .

و گاهی تنها در پی کسی هستی، که تو را بفهمد. گوش شنوایی برای کلماتی باشد، که هیچ‌گاه جسارت به زبان آوردن‌شان را پیدا نکردی .

چشم هایت فریبم میداد با تمام وجود .

نگاهم کن...
نه فقط نگاهی از سر نگریستن
من از تو نگاهی میخوام
به اندازه‌ی دیدن

فک کن یه پیرمرد، که ۶۰ ساله شطرنج بازی میکنه به یه بچه‌ی ۱۲ ساله شطرنج یاد بده، بعد بشینن باهم بازی کنن.
معلومه پیرمرد بازی رو میبره؛
حکایت من و زندگیم همینه، خودش بهم جون داد و زندگی کردن یادم داد، حالا انتظاردارم شکستش بدم. ولی خبرندارم که من بازی نکرده کیش و ماتم ..

واژه‌هایم...
واژه‌هایم رنگ برف و باران دارد وقتی از تو مینوسم

قلبم خیس دلتنگی است وچشمانم طوفانی

تو رو می بوسم
و انگار
شاعر شعر چشاتم

••••★☆★••••

نَہ ساقےاَم،
نَہ صیّاد،
نگہبانِ واژگانم.

شاعرے معاصر هستم
بےنام وُ نشان
ڪہ براے نشانیدنِ لبخندے
بَر لب‌هاے ماه
وَ پروازاندنِ هر ستاره
بَر لبہ‌هاے نور،
بہ باغِ ایّامِ تَنَت سَفَر مےڪُنَد!

••••★☆★••••

#آرش_شاهری

.

آره تو میتونی ، توخیلی موفقی ،من ب قدرتت افتخار می کنم، دوست دارم با تلاش خودم ب جایی برسم .❤

امیدوارم التیام پیدا کنید،
از سختی‌هایی که در موردش صحبت نمی‌کنید

کاش روزی همه به این نتیجه برسند
شجاعانه‌ترین کار دنیا این است که تنهایی به عمق مشکلات بروی و از منتِ هر کمکی شانه خالی کنی. اگر پیروز شوی؛ تو بدونِ نیاز به کسی بهترین هستی.
اگر بازنده‌ی این حادثه بودی؛ تو آنقدر قدرتمندی که به تنهایی زهرِ باخت را به جانت خریدی!

با موی لخت و تیره چشم خمار و خیره
تلفیقی از دو چیزی آبادی و خرابی

حماقت و نادانی این انسان ها مرا ازار میدهد.