مآه
آری تو باید شاد باشی
شاد بودن بهترین انتقام از زندگی است
بر آنچه گذشت
آنچه شکست
آنچه نشد غم نخور
زندگی اگر آسان بود با گریه آغاز نمیشد
آری زندگی سخت است اما من از آن سخت ترام
تو قهرمان زندگی کودکانت هستی…
مآه
اگر میدانستم شعرها از کجا میآیند ؛ به آنجا میرفتم
مآه
ما بهش میگیم
نشخوار فکری یا Overthink
ولی عبدالوهاب الرفاعی
خیلی زیبا میگه:
در سرم
جنگهای بسیاریست
و تنها کشتهاش منم...
مآه
تو سرگرمِ رقص بودى ،
من سرم گرمِ تو
تنت كمانچه ىِ غم بود.
در دستانِ من
سينهات خيسِ اشك
تو دل بُرده بودى
من را اما جا گذاشته بودى
جايى ميانِ يك بغض...
صداىِ كمانچه ميانهىِ رقص تو
و دستهاى من
به عمقِ زلالِ رودخانهاى مىماند
كه مىشود سرخ سنگ هاىِ صيقلىاش را شمرد
و
زلال شد...
كاش اين بغض امانام دهد
به آرامش
به يك نفس عميق
به يك فرياد
به يك دوستت دارم با صداى بلند.
من سرم گرمِ تو بود
مست ِ شنا بر حرير دامنت
غرق شده
در آبى رودخانهىِ صدات
حالا
تنها سرخ سنگِ صيقلىام بر كنارهىِ رود
با دست هات بردار مرا
كه بَر دارم
و پرتاب ام كن تا دورها و دورها...
تا جايى كه يادمان نيايد
يك روز چشم هامان بى قرار شد
و
يك صبح قرار گذاشتيم
و
براىِ يك عُمر در ميانه هاىِ آغوش و باد
عاشق شديم
تو نوشتى دستهايم را بگير
اصلا براىِ تو
و من براىِ هميشه سرم گرم تو شد.
مآه
احتمالا برایش دوران سختی بود؛
دورانی تقلا میکرد زندگی کند
پیشرفت کند،خوشحال باشد،اشک بریزد،اما خاموش نشود،نفس بکشد بدون درد،نترسد،بجنگد،نرود و بماند،بسازد انسان باشد.
زنده بماند،زنده بماند،زنده بماند.
مآه
میخواهی بدانی کیستی؟
نپرس، عمل کن
عمل شما را ترسیم و تعریف میکند.
مآه
بزرگترین" اندوه در چشمان کسی است که ؛ بلند میخندد...
به «دیده ها نباید اعتمادی کرد! بنگــر که دل چه می گوید» وقتی کسی غرق در آشوب
"بلند بلند" می خندد و دهان به "احترام" بُغضی
طولانی «بسته می ماند»