یافتن پست: #افسانه

عمه خانم
عمه خانم
+ بزرگ که شدم حتما باید ازدواج کنم؟
- اره مامان
+ پس بایکی ازدواج میکنم که کوچیکتر از من باشه
+ حالا که میگی اجباری ،دوست دارم با خانمای تو کارتون ازدواج کنم:D
- چرا مامانم؟
+ اخه خوشگلن .
=))=)) هرچی میخواد بسونه ،بسونه فقط سلیطه نباشه که ابمون تو یه جوب نمیره=))
تازه یه چیزای دیگه هم میگه که مورد پخش داره :-S
وایییییی اینا رو ولش الان میگه دختر عموش و دوست داره =))
یعنی دست گذاشته رو خونه ی دشمن:گگگ
نمیدونه به خون جاریم تشنم=))

حضرت@دوست
حضرت@دوست
برسی عوامل مؤثر خودشناسی بر جامعه
بخش(2)
ده روز مهر گردون افسانه است و افسون
نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا


حضرت@دوست
حضرت@دوست
تحلیل ماهیت عشق از دیدگاه فلاسفه و عرفا

هنگامی که به فلسفه افلاطون نظر می کنیم او را فیلسوفی می یابیم که تابع الگویی هندسی یا ریاضی است. بدیهی است که اندیشه او در مسیری همساز با چنین الگویی حرکت می کند. در نظر افلاطون حقایقی بدیهی، بی انعطاف و خدشه ناپذیر وجود دارد که می توان به یاری منطق استوار نتایجی خدشه ناپذیر از آنها استخراج کرد و رسیدن به این خرد مطلق با روشهایی که فیلسوف پیشنهاد می کند امکان پذیر است. در نزد افلاطون چیزی به نام دانش مطلق وجود دارد که در این عالم دست یافتنی است. این فکر و اندیشه که بینش و معرفت کامل در جایی وجود دارد و نیز این که رسیدن به حقیقت، مستلزم انضباطی سخت و روشی خاص است، بر بسیاری از متفکران بعد از او تأثیر نهاده است. در مورد میهمانی نیز همین حکم صادق است. میهمانی تلاشی است درباره بیان تمامی حقیقت تحت عنوان عشق.
رساله ی میهمانی را به دوران کمال افلاطون مربوط می دانند.

aliaga
aliaga
هر چه گویی آخری دارد به غیر از حرف عشق
کاین همه گفتند و آخر نیست این افسانه را

aliaga
aliaga
یه افسانه ی خیلی قشنگی هست که میگه:
«اگه لایقش باشی بهت تعلق میگیره و اگه لیاقتِ بیشتر از اونو داشته باشی ازت گرفته میشه…»
پس بیخود برای چیزایی که از دست دادی ناراحت نباش، حتما قراره بهترش گیرت بیاد.

حضرت@دوست
حضرت@دوست
سلام ای کهنه عشق من که یاد تو چه پا بر جاست
سلام بر روی ماه تو عزیز دل سلام از ماست
تو یه رویای کوتاهی دعای هر سحرگاهی
شدم خواب عشقت چون مرا اینگونه میخواهی

من آن خاموش خاموشم که با شادی نمیجوشم
ندارم هیچ گناهی جز که از تو چشم نمی پوشم
تو غم در شکل آوازی شکوه اوج پروازی
نداری هیچ گناهی جز که بر من دل نمی بازی

مرا دیوانه میخواهی ز خود بیگانه میخواهی
مرا دلباخته چون مجنون ز من افسانه میخواهی
شدم بیگانه با هستی زخود بیخود تر از مستی
نگاهم کن نگاهم کن شدم هر آنچه میخواستی
سلام ای کهنه عشق من که یاد تو چه پا بر جاست
سلام بر روی ماه تو عزیز دل سلام از ماست

بکش دل را شهامت کن مرا از غصه راحت کن
شدم انگشت نمای خلق مرا تو درس عبرت کن
بکن حرف مرا باور نیابی از من عاشق تر
نمیترسم من از اقرار گذشت آب از سرم دیگر
سلام ای کهنه عشق من (که یاد تو چه پا بر جاست)

سلام بر روی ماه تو عزیز دل سلام از ماست

رها
رها
سرگشته ی محضیم و در این وادی حیرت


عاقل تر از آنیم که دیوانه نباشیم

fatme
fatme


عشق مثل تو قصه ها نیست
حتی شبیه افسانه ها نیست
ما هم یه عمری گول قصه ها رو خوردیم
واسه هرکی برامون تب نمی کرد مردیم

جانم❤
جانم❤
ساقی موافق نیست با پیمانه‌ی بعدی
سرمست باید رفت تا پیمانه‌ی بعدی

دل کندم از چشمانش و از خود نپرسیدم
چشمش چه خواهد کرد با دیوانه‌ی بعدی

عمری‌ست می‌آیند و می‌سوزند اما باز
از پیله بیرون می‌زند پروانه‌ی بعدی

بیهوده می‌گردی در این صحرا که هرگز نیست
گنجی در این ویرانه یا ویرانه‌ی بعدی

من آخرین مجنون صحراگرد این شهرم
ای دوستان! بدرود تا افسانه‌ی بعدی

محسن
محسن
قهرمان افسانه ای تنیس
هنگامی که تحت عمل جراحی قلب قرار گرفت، با تزریق خون آلوده، به بیماری ایدز مبتلا شد.
طرفداران آرتور از سر تا سر جهان نامه هایی محبت آمیز برایش فرستادند.

یکی از دوستداران وی در نامه خویش نوشته بود: "چرا خدا تو را برای ابتلا به چنین بیماری خطرناکی انتخاب کرده؟"
آرتور اش، در پاسخ این نامه چنین نوشت:...

در سر تا سر دنیا
بیش از پنجاه میلیون کودک به انجام بازی تنیس علاقه مند شده و شروع به آموزش می کنند.
حدود پنج میلیون از آن ها بازی را به خوبی فرا می گیرند.
از آن میان قریب پانصد هزار نفر تنیس حرفه ای را می آموزند
و شاید پنجاه هزار نفر در مسابقات شرکت می کنند
پنج هزار نفر به مسابقات تخصصی تر راه می یابند.
پنجاه نفر اجازه شرکت در مسابقات بین المللی ویمبلدون را می یابند.
چهار نفر به مسابقات نیمه نهایی راه می یابند.
و دو نفر به مسابقات نهایی.
وقتی که من جام جهانی تنیس را در دست هایم می فشردم هرگز نپرسیدم که "خدایا چرا من؟"
و امروز وقتی که درد می کشم، باز هم اجازه ندارم که از خدا بپرسم :"چرا من؟"🍂🍁🍁🍂

سارا
سارا
آدمها
بالهایت را می چینند
و از زیبایی پرواز
برایت افسانه میسازند...!!

گِلآرِه
گِلآرِه
‏یه افسانه ای هست میگه اگه یه شعر و اهنگی بیخودی میفته تو سرت و هی تکرار میکنی بخاطر اینه که معشوقت داره زمزمش میکنه

گِلآرِه
گِلآرِه
یه افسانه قشنگ هست که میگه:

«اگه تو زندگی الانت یکیو دیدی
و به دلت نشست،
و فکر کردی یه چیزی توو وجودش هست
که با بقیه فرق داره،
جوری که انگار سال‌هاست که می‌شناسیش؛ درواقع توو زندگی قبلیت، اون آدم یکی از
صمیمی‌ترین آدم‌های زندگیت بوده.»

گِلآرِه
گِلآرِه
یه افسانه ی خیلی قشنگی هست که میگه:«اگه لایقش باشی بهت تعلق میگیره و اگه لیاقتِ بیشتر از اونو داشته باشی ازت گرفته میشه…»

پس بیخود برای چیزای که از دست دادید ناراحت نباشین، حتما قراره بهترش گیرتون بیاد :)

گِلآرِه
گِلآرِه
یه افسانه هست که میگه:
استخوان‌های شانه ، باقی مونده از بالهایی هستن که یه شخص داشته
قشنگه...

صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو