یه ساعت بیشتر منتطر تاکسی بودم
نن که افتاب برام سم
مغزم داشت می جوشید
یه مسیر رفتممسیر دوم گفتم به درک
با ماشین شخصی ها میرم اصلا
ماشین شاسی بلند مشکی ایستاد گفت کجا گفتم دانشگاه
ولی یه خانم محجبه که مشخص بود زنش جلو بود منم با کمی مکث و ترس سوار شدم
تا در خود دانشگاه اورد
اومدم کرایه دادم
گفت مسافر کش نیستم به خاطر چادرت سوارت کردم
اصلا یه جون به جونام اضافه شد .
میخواستی کرایه بودی؟؟؟؟
هس همچین ادمایی؟
میخاستی ب راننده شاسی بلند کرایه بدی :)
😂😂
تاثیر گزار بود
خدا خیرش بده
والا داداشمم گهگاهی وسط راه مسافر میزد
چه بدونم
اوم
نه به خاطر سوار کردن تا دم در اوردن
به خاطر احترامی که به چادر داشت اصلا یه ساعت افتاب و کلافگی یادم رفت 🥲
همونم غنیمته تو این گرونیا
از اولشم میدونستم شما خسیسین...
کامنت منو ج نمده