درجواب :fatme

نگا چ سفیده
انقد نازش میکنم

درجواب :fatme

حالا خوبه دانشجوهاتون خنگ نبودن بهش کباب...

درجواب :رها

ولی چرکولکه:/

درجواب :fatme

اگ ببرنش حموم خیلی سفید میشه
میره تو...

اگه تجربه ای دارید از تفاوتهاش بگید

وقتی یه جوی بر سایت حاکم باشه ،بقیه هم ب احترام اون جمع کثیری حرمت نگه‌میدارن

درجواب :استامینوفن ۳۲۵

سوالی که پیش میاد اینه که اخلاق...

فعلا تیکه خانم تسنیم خیلی سنگین بود..تمرکز رو‌ ازم گرفته..فردا که حالم‌جا اومد بحثو ادامه می دیم

خوبه

رایتل مرد کلا

قیلتر شکن منم کار نمی کنه

منم اینستام وصل نشد امشب کلا. از ۱۰ شب هی امتحان کردم تا اندکی پیش. نشد که نشد.
صبح تا شبم تو گوشی نبودم که بدونم چجوری بود.

درجواب :رها

نوکرم

ع ، تولد دلارام هست

راستی توو ایتا سلام مخصوص رساند به همه

ولش کن دیگه ۰۴/۰۴/۰۴ ایشالا.

ایشالاخ

درجواب :Elham

پن دیقه وخ دالیم

ععی بابا

درجواب :Tasnim

یا ماهیتابه هاتون نوعه، یا تاحالا...

درجواب :♡✓

نو هم که باشه یه ذره...

درجواب :خانوم میم

ماهیتابمون نو نیس تفلون جنس خوبه

درجواب :Tasnim

ایشالا تفلونش بریزه

درجواب :Elham

سریع نمی نوشی ک بعد هش تا...

درجواب :aliaga

رفرش میکنم اغلب

الکی ول میگردم

قدیما میرفتم...

روزگاره دیگه هرکی یجوری میگذرونه

درجواب :aliaga

روزگاره دیگه هرکی یجوری میگذرونه

بعضیا حرف نزنن میمیرن

خدا شفاشون بده

اسکی رین نگیرن:عکاسی

درجواب :shahin

اسکی رین نگیرن:عکاسی

منم ندیدم تا الان

سایه ی رییس جمهور

چون گمنام هستن دگ.

به گزارش برنا؛ یکی از همکاران سردار سیدمهدی موسوی رئیس یگان حفاظت رئیس‌جمهوری دلنوشته‌ای برای همکار شهیدش نوشت که به شرح ذیل است:

شهید موسوی بین بچه های نهاد و بین مسولین استان ها و ... به سید مهدی معروف بود. سید مهدی قبل از اینکه سرتیم حفاظت حاج آقا در آغاز دوران ریاست ایشان بر قوه قضاییه بشود، سرتیم حفاظت آقا عزیز فرمانده وقت سپاه بود .

حاج آقا پشتکار سید مهدی و نحوه برخورد مناسبش با دیگران را دیده بود و از همین جهت از آقاعزیز درخواست کردند که سیدمهدی سرتیم حفاظتشان بشود.

سید مهدی در این مدت، پا به پای حاج آقا بود. ایشان می خوابید ، سید مهدی هم می‌خوابید، ایشان غذا می‌خورد، سید مهدی هم غذا می خورد و هر کاری که حاج آقا می‌کرد کنار حاج آقا و همراه ایشان بود. واقعا سایه حاج آقا بود، شما فکر کنید شخصیت بزرگواری مثل حاج آقا رئیسی و سطح تعامل گسترده که با مردم داشت و جا به جای کشور را قدم می گذاشت چه شرایط سخت حفاظتی را ایجاد می‌کند، اما سید مهدی با حوصله و صبر شرایط را بدون تشنج مدیریت می‌کرد.

در نتیجه همین تعامل با مردم در جریان یکی از سفرهای استانی شرایط به گونه ای شد که سیل جمعیت مقابل ماشین حاج آقا قرار داشتند، سید مهدی برای نجات جان یک پیرزن ماشین ون حامل رئیس جمهور با او برخورد کرد و از روی پای او رد شد و سید مهدی دچار شکستگی شدید شد . خب سید مهدی می توانست بعد از این حادثه جانبازی بگیرد و بقیه عمر خدمتی اش را در خانه بگذراند، اما عشقی که او به حاج آقا داشت باعث شد که خیلی زودتر از آنچه که مدنظر پزشک ها بود، به کار برگردد. نکته جالب اینکه هم سید مهدی مشتاق بازگشت به کار و قرار گرفتن در کنار رئیس جمهور بود، هم حاج آقا. وقتی بعد از این ماجرا به حاج آقا گفتند که برای شما سرتیم دیگری در نظر گرفتیم ایشان تاکید کردند که کارها فعلا با بقیه محافظان پیش برود تا سید مهدی خوب بشود و به کار برگردد.

سید مهدی و بقیه تیم حفاظت در این چند سال بیشتر از اینکه با خانواده شان باشند با حاج آقا بودند. حاج آقا برای همه ما پدر بود، به معنای واقعی کلمه پدرمان بود برای همین است که بین تک تک اعضای حفاظت علی رغم سختی کار و حتی سخت‌گیری هایی که حاج آقا درباره بحث مشوق های مادی داشت و تقریبا در این مدت تعطیل شده بود، این مصیبت مثل مصیبت از دست دادن پدر است. روحت شاد سردار، روحت شاد سید مهدی عزیز.

من نه

خودمم نمیدونم تازه کشفش کردم

میرما

درجواب :aliaga

میرما

عجیب خوابی بود ...اون گاو چاق گاو لاغرو خورد و بعد دوباره گاو لاغرو به دنیا آوورد گرگ اومد سریع خوردتش ..دوباره گاو چاق گفت گاو منو می خوری گرفت گرگه را خورد .. گرگ از تو شکم گاو داد می زد من اومده بودم مادر بزرگ را بخورم ...شنلش خونمون جا مونده بود...گاو هم گفت گاو خودتی. بعد =گاو لاغر از تو شکم گرگه داد می زد خب حالا تکلیف من چی می شه ؟ ..اوضاعی بود قاراشمیش

با پدرام فامیلین؟

درجواب :Elham

با پدرام فامیلین؟

درجواب :حسام

تو گرگ باش تکلیف ما چیه دوست...

درجواب :Elham

وختی اومدم خوردمتون میفعمین

از اول همی بودم خبر نداشی

قضیه ماهم شده قضیه مورچه
مورچه داشته با نامزدش قدم میزده و یجورایی داشته منت کشی میکرده و گنده گویی میکرده می‌گفته عزیزم توفقط اشاره کن من همه تاج و تخت سلیمان رو بریزم به پات
باد این صدارو به گوش حضرت سلیمان میرسونه
حضرت سلیمان یه لبخندی میزنه دستور میده مورچه رو با نامزدش حاضر کنند
اونا که میان حضرت سلیمان میگه شنیدم میخوای تاج و تخت منو بایه اشاره بریزی پای نامزدتت
مورچه میگه بابا حالا من پیش این یه چی گفتم شما جدی نگیر

حالا منم یه چی گفتم شما هم بیخیال شید دیگه 😂😂😂😂😂

نموخام ...هچ

درجواب :حسام

نموخام ...هچ

😂😂😐😂

درجواب :یاس

باشه حالا چته جیغ میزنب

سلام به همگی صبحتون عالی ...ممنون بابت کمکتون خخ

درجواب :Shamim

سلام به همگی صبحتون عالی ...ممنون بابت...

درجواب :خانوم میم

شما دوست اقای حضرت دوست هستی؟

درجواب :Elham

ن از کلیکی های منتقل شده ب...