وایییییی ریدممممم 😭😭😂😭😂😭😂😭😂😭😂😭😂😭
رفته بودیم خونه پسر عموی مامانم ک فوت کرده
بعد داداشم از بس بیخ گوشم زر زد خندمون گرفت.🤣🤣🤣🤣از اون خنده صگیا که بی دلیلن هیچ جوره اروم نمیشه.
داییم به داداشم گفت چته؟(فک کرد داریم گریه میکنیم 😭😭😭😂😂😂😭)
منو داداشم ول کردیم اومدیم😭😂😂😂😂😂
خیلی بد بود
تا خود خونمون خندیدیم🤣🤣🤣🤣🤣
۴ موافق
1402/03/16 - 23:25
پدرخانومم فوت شده بود عموی خانومم خونمون بود مادرخانومم کم خوابیده بود یهو درحین صحبت رفت رو حالت خواب حتی خروپف میکرد نشسته! من و خانومم از خنده ترکیدیم بنده خدا عموی خانومم زود فلنگو بست رفت
🤣🤣🤣👌
خدایا اینو شفاش نده بخندیم
عععع تو مگه داداش داری؟؟ عب ندارها برای شادی روح اون مرحوم لازم بوده خدا رحمتش کنه
ی مشت گاو
بهارنارنج تو میدونستی نیما داداش داره؟؟
اره
من دیگه داستان ۶ سالگیم نمی گم. تا رکورد سوتی دست نیما باشع
نیما صد بریز حساب
والا اگه قرار ب سوتیه برا من خیلی داغون تره
من خودم باعث سوتی دادن همه ی دختر پسرای فامیل و محل بودم
نمیخوام دست من باشه
تعریف کن😂
یاس بیا تعریف کن
حالا چطور بابا مامان برد که بفهمه باباش فوت شده بماند
منم پشت سرشون تو خیابون راه افتادم تا رسیدیم در خونه بابابزرگ
دیدم زن ها همه شیون می کنن چادر گره زدن
بابا و دایی بزرگمم رفتن پدربزرگ بردارن ببرن غسالخونه
منم دیدممثل همیشه ناز چشاش بسته خوابیده
به دختر داییم گفتم چقد بابا و دایی چیزن
فکر میکنن بابا بزرگ مرده
الان بزارنش تو قبر خاک بریزن روش از خواب بیدار میشه میگه پخخخخخخ اینا زهره ترک میشن
جفتمون تو اون همه شیون و بیقراری قهقهه میزدیم
زن دایمم گوش جفتمون گرفت انداختمون تو حیاط
پشت پنجره هم همچنان نگاه میکردیم و میخندیدیم
خدا بیامرزدش
اخییی
همچنین رفتگان شما رو