جهت عضویت در
شبکه اجتماعی ساینا
و دنبال کردنِ
aliaga
تمایل دارید ؟!
شبکه اجتماعی ساینا یک شبکه اجتماعی ِ قدرتمند ِ مبتنی بر وب است که کاربران آن میتوانند یک ارسال با طول بیشتر از 200 کاراکتر بهمراه تصویر، ویدئو، لینک و فایل داشته و با دنبال کردن کاربران، افکار و نظرات خود را با سایرین به اشتراک بگذارند. گروهها، کارمندان، همکاران و انجمنها با ایجاد یک شبکه اختصاصی قادر به ارتباط با یکدیگر بوده و به کمک تکنولوژی آراِساِس میتوانند تازه ترینها را پیگیری نمایند. شبکه اجتماعی ساینا توسط هر وسیلهی متصل به اینترنت از جمله تلفن همراه دنبالپذیر است!
خانومم همیشه میگفت دوستت دارم
من هم گذرا میگفتم منم همینطور عزیزم...
ازهمان حرفایی که مردها از زنها میشنوند و قدرش رانمیدانند...
همیشه شیطنت داشت.
ابراز علاقه اش هم که نگو..آنقدر قربان صدقه ام میرفت که گاهی باخودم میگفتم: مگر من چه دارم که همسرم انقدر به من علاقه مند است؟
یک شب کلافه بود، یا دلش میخواست حرف بزند، میدانید همیشه به قدری کار داشتم که وقت نمیشه مفصل صحبت کنم. من برای فرار از حرف گفتم: میبینی که وقت ندارم، من هرکاری میکنم برای آسایش و رفاه توست ولی همیشه بد موقع مانند کنه به من میچسبی..
گفت کاش من در زندگیت نبودم تا اذیت نمیشدی
این را که گفت از کوره در رفتم،
گفتم خدا کنه تا صبح نباشی...
بی اختیار این حرف را زدم..
این را که گفتم خشکش زد، برق نگاهش یک آن خاموش شد به مدت سی ثانیه به من خیره شد و بعد رفت به اتاق خواب و در را بست...
بعد از اینکه کارهایم را کردم کنارش رفتم تا بخوابم، موهای بلندش رهابود و چهره اش با شبهای قبل فرق داشت، در آغوشش گرفتم افتخار کردم که زیباترین زن دنیارا دارم لبخند بی روحی زد...
نفس عمیقی کشید و خوابیدیم..
آن شب خوابم عمیق بود،اصلا بیدار نشدم...
از آن شب پنج سال میگذرد و حتی یک شب خواب آرامی نداشته ام...
هزاران سوال ذهنم رامیخورد که حتی پاسخ یک سوال را هم پیدا نکرده ام..
گاهی با خود میگویم مگر یک جمله در عصبانیت میتواند یک نفر را...
مگر چقدر امکان دارد یک جمله به قدری برای یک نفر سنگین باشد که قلبش بایستد؟!
همسرم دیگر بیدار نشد، دچار ایست قلبی شده بود..
شاید هم از قبل آن شب از دنیا رفته بود، از روزهایی که لباس رنگی میپوشید و من در دلم به شوق می آمدم از دیدنش اما درظاهر،نه..
شاید هم زمانی که انتظار داشت صدایش را بشنوم، اما طبق معمول وقتش را نداشتم..
بعدها کارهایم روبراه شد، حالا همان وضعی را دارم که همسرم برایم آرزو داشت..
من اما...آرزویم این است که زمان به عقب برگردد و من مردی باشم که او انتظار داشت...
بعد مرگش دنبال چیزی میگشتم، کشوی کنار تخت را باز کردم، یک نامه آنجا بود ،پاکت را باز کردم جواب آزمایشش بود تمام دنیا را روی سرم آوار کرد.
خانواده اش خواسته بودند که پزشک قانونی، چیزی به من نگوید تا بیشتر از این نابود نشوم...
آنشب میخواست بیشتر باهم باشیم تا خبر پدر شدنم را بدهد..
حالا هرشب لباسش را در آغوش میگیرم و هزاران بار از او معذرت میخواهم اما او آنقدر دلخور است که تا ابد جوابم را نخواهد داد
امیر محمد..
چقدر دلم گرفت🥲
خب
😭😭😭💔
ببخشیداگه ناراحتتون کردم
به نظر من که ضعف زنه بود
از نظر من سسشعره و گویندش سسخلع
دخملی
لطف دارین
مخالفم. انسان در هر موقعیتی قرار بگیره باید برای وجود خودش ارزش قائل بشه
ی انسان احساسی بوده و حرف شوهرش دلشو شکسته و ایست کرده
انقدر به خودش فشار آورده که ایست قلبی کرده با خودکشی چه فرقی میکنه؟ هردو تا دست خودش بوده
ن وقتی طرف احساساتی باشه اینطوری میشه
نمیشه اینجور گفت که شاید تنها دلخوشی و دلگرمی زن شوهرش بوده
از طرفی شب خاصی بوده خواسته مثلا خوشحالش کنه و کاملا خلاف انتطارش رفتار شده
قیاس نمی کنم نعودبالله
یکی از علما دقیق اسمش یادم نیست
شب شام غریبا یهو سوال براش میشه که چه چیز باعث شهادت حضرت رقیه سد
قطعا کتک و تحقیر گرسنگی و تشنگی نبود چون این بچه همه این اتفاقات پشت سر گذاشته و نصف شبی زنگ میزنه یه رفیق متخصص اطفال میگه چه چیز می تونه یه بچه رو بکشه در ان از نطر پزشکی میگه اگر بچه های دلش بشکنه رگهای قلبش یهو پاره میشه و ایست می کنه
شکستن قلب اینطوریه و وقتی که ادم امیدش ناامید میشه
شماها چنقده حسماسین
هاع بگمونم
شدیدا حق گفی
حق مطلبو ادا کردین
باوو من کجا این شکلیم اخه
خدا سلامتشون که هر چهار نفرشونو
مرسی شمارم همونطور
اونا عادین شماها حسماسین
همو یکی بگیردت کافیه غر نزن
بارها گفم خود مارو گرفتن اخه ما چجوری بگیریمتون
ن با من اینکارو نکنلامصب
علی برا هر کسی بقل باز نمیکنه ها ناز نکن