بیاد میاوریم که...
برای ما شدن.نیازی به راه رفتن نیست به ایستادن نیست...چون این فقط حلقه ای که روش بصورت قرینه دنبال همیم رو نازک تر میکنه ولی اونقدر زمان میبره که فرشته مرگ حلقه رو باز میشکنه...و شبیه یک فیلم تکراری ما حلقه ای دیگه رو پیش رو داریم...
ببخش که نمیدونستم این حلقه خیالیه و فقط با خیال میشکنه..
ببخش نمیدونستم ما دو تا حلقه دیگه هم داریم..و حرکت کردن باعث میشه ما در اون حلقه ها دور خودمون بچرخیم.ببخش اونقدر چرخیدم که سرم گیج میره خخخخ تو این چرخشها تا پیش خدا هم رفته بودم و مدار همه سیاره ها رو هم گشته بودم.ببخش نمیدونستم دایره ابدی ازلیه...
ببخش که ترس از تنهایی و اینکه مبادا در این چرخشها برای همیشه نابود بشم ترسناک بود.
ببخش نمیدونستم با چرخش در او دو حلقه حواسم نیست که در مداری تکراری میچرخم...چه کنیم اهریمنم داخلش بود.
ببخش نمیدونستم فکرام جهانیه ولی مفیانه میخواستم اون فکر به نفع مملکت خودم باشه...
ببخش واقعا ببخش که توی اون چرخه های تکراری متوهم و سرگرم فریب اهریمن بودم.
ببخش یادم رفته بود که چهره داشتم و تو بی چهره بودی...لعنت به همه نقابهای عاشقانه که میخوام...
۲ موافق
1399/04/24 - 04:14