#اعتماد
گاه شده به خودمون سرکوفت میزنیم یا خونواده و خصوصا مادرها دختر دیگری رو به رخ ما میکشن نه در مواردی که اختیار داریم ها در چیزایی که بی گناهیم مثلا میگن ببین فلانی رو دانشگاه ازاد خوند الان شاغل رسمیه تو چی خیر سرت دولتی بودی دختر عموت رو بپا از تو کوچکتره شوهر کرد تو رو دستم موندی که موندی دختر اقدس بعد تو ازدواج کرده دو تا بچه داره تو چی؟ دامنت خشکه اینجا شاید در درجه اول طبیعی باشه که بهم بیایم دلمون بگیره و بگیم خدااااا! چرا من نه ؟چرا من نداشته باشم ؟ من که شاگرد اول بودم من که اصول تربیت بچه رو خوب بلدم من که حلال و حرام لقمه رو حالیمه به خمس و زکات معتقدم و ... خوب حق داریم یقیه خدا رو بگیریم چون اینها در اختیار ما نیست، بخت خوب کار خودشه، روزی دست خودشه، اولاد نعمت خودشه ، از صبح تا شب بدوییم ،ندوییم ،یکیه نخواد نمیشه اما ته این اخم ته این دلگرفتگی، یه حرف هست، خوب خدایی که منو از بین میلیاردها نفرش متفاوت خلق کرده، پس لابد برنامه ش هم متفاوته و رسالت من چیز دیگه س، اینها همه خوبه همه نیازند و فصل مشترک همه انسان ها و حتی فصل مشترک انسان و حیوان دیر یا زود میشه ، نش
دیر یا زود میشه ، نشد هم خودش بهترینه که داشته باشیم چه نداشته باشیم باز خدایی هست که ازمون فاصله نمی گیره
به اون تفاوت، به اون نگاه خاص خدا توجه کنیم و بگیم" ببین خدا من بهت اعتماد دارم"
و در مقابل طعنه خودی و ناخودی لبخند بزنیم گذشت زمان رو می کنه، که هرکس به رسالت و حقش برسه
سن و تقویم مربوط به ذات محدود ماست ، خدا وقت خودش رو داره، اماده دریافت تکلیف مافوق عادت و روزمره ها باشیم این نداشته ها حواشی زندگی اند نه اصل
به خدا اعتماد کنیم