یافتن پست: #سعدی
محسن
پارسایی را دیدم بر کنار دریا که زخم پلنگ داشت و به هیچ دارو به نمی‌شد. مدت‌ها در آن رنجور بود و شکر خدای عزّوجل علی الدوام گفتی. پرسیدندش که شکر چه می‌گویی؟ گفت: شکر آن که به مصیبتی گرفتارم نه به معصیتی.
گر مرا زار به کشتن دهد آن یار عزیز
تا نگویی که در آن دم غم جانم باشد
گویم از بنده مسکین چه گنه صادر شد
کاو دل آزرده شد از من غم آنم باشد
حکایتهای #سعدی
گر مرا زار به کشتن دهد آن یار عزیز
تا نگویی که در آن دم غم جانم باشد
گویم از بنده مسکین چه گنه صادر شد
کاو دل آزرده شد از من غم آنم باشد
حکایتهای #سعدی
...
💢 #هر_شب_یک_حکایت
آورده‌اند که «شیخ‌الرئیس ابوعلی سینا» روزی با کوکبه‌ی وزارت می‌گذشت، کُنّاسی را دید که به کار متعفّن خویش مشغول است و این شعر به آواز بلند می‌خواند:
گرامی داشتم ای نفس از آنت
که آسان بگذرد بر دل جهانت
ابوعلی سینا تبسّمی نمود و به او فرمود: حقاً خوب نفس خود را گرامی داشته‌ای که به چنین شغل پست (درآوردن خاک و نجاسات از چاه) مبتلا هستی. کنّاس از کار دست کشید و رو به ابوعلی سینا کرد و گفت: نان از شغل خسیس (کار پست) می‌خورم تا بار منّت شیخ‌الرئیس نکشم.
آورده‌اند که «شیخ‌الرئیس ابوعلی سینا» روزی با کوکبه‌ی وزارت می‌گذشت، کُنّاسی را دید که به کار متعفّن خویش مشغول است و این شعر به آواز بلند می‌خواند:
گرامی داشتم ای نفس از آنت
که آسان بگذرد بر دل جهانت
ابوعلی سینا تبسّمی نمود و به او فرمود: حقاً خوب نفس خود را گرامی داشته‌ای که به چنین شغل پست (درآوردن خاک و نجاسات از چاه) مبتلا هستی. کنّاس از کار دست کشید و رو به ابوعلی سینا کرد و گفت: نان از شغل خسیس (کار پست) می‌خورم تا بار منّت شیخ‌الرئیس نکشم.
حضرت@دوست
أنا قصة حب صابر على قلبك وتقصيره الناس تسأل للمصالح عن الناس وأنا سؤالي عنك حشمة وتقدير وإحساس فتش في قلوب البشر وأسأل أيام العمر إن لقيت مثل حبي وقتها لك عذر دورت لك فيخاطري شئ يك
سعدی میگه...عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی.
سعدی میگه...عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی.
حضرت@دوست
الحب يعني أنني أفتقدك حتى عندما تكون بجانبي
در این مورد سعدی میگه ... دلم تا عشقباز آمد در او جز غم نمی‌بینم.
در این مورد سعدی میگه ... دلم تا عشقباز آمد در او جز غم نمی‌بینم.
EDRIS
مرا دردیست اندر دل که گر گویم زبان سوزد
وگر پنهان کنم ترسم که مغز استخوان سوزد
منجم کوکب بخت مرا از برج بیرون کن
که من از طالعم ترسم ز آهم آسمان سوزد
وگر پنهان کنم ترسم که مغز استخوان سوزد
منجم کوکب بخت مرا از برج بیرون کن
که من از طالعم ترسم ز آهم آسمان سوزد
.png ":بغز"){kind=icon}
حسین
اگه بعد از دعوا کردن باهاتون
میاد ازتون معذرت خواهی میکنه...
مثل سعدی دلبری کنید بگید:
جنگ از طرف دوست دل آزار نباشد
یاری که تحمل نکند یار نباشد :)
میاد ازتون معذرت خواهی میکنه...
مثل سعدی دلبری کنید بگید:
جنگ از طرف دوست دل آزار نباشد
یاری که تحمل نکند یار نباشد :)
...
.jpg ":مظلوم"){kind=icon}
.gif ":گنگ"){kind=icon}
حسین
اونجا که سعدی میگه:
تو کجا نالی از این خار که در پای من‌ست
یا چه غم داری از این درد که بر جان تو نیست
تو کجا نالی از این خار که در پای من‌ست
یا چه غم داری از این درد که بر جان تو نیست
سعدی :
گفتیم عشق را
به صبوری دوا کنیم
هر روز عشق بیشتر
و صبر کمتر است ....
باید تمرین کنی
سخته 😕😕😕