💢
#هر_شب_یک_حکایت
آوردهاند که «شیخالرئیس ابوعلی سینا» روزی با کوکبهی وزارت میگذشت، کُنّاسی را دید که به کار متعفّن خویش مشغول است و این شعر به آواز بلند میخواند:
گرامی داشتم ای نفس از آنت
که آسان بگذرد بر دل جهانت
ابوعلی سینا تبسّمی نمود و به او فرمود: حقاً خوب نفس خود را گرامی داشتهای که به چنین شغل پست (درآوردن خاک و نجاسات از چاه) مبتلا هستی. کنّاس از کار دست کشید و رو به ابوعلی سینا کرد و گفت: نان از شغل خسیس (کار پست) میخورم تا بار منّت شیخالرئیس نکشم.
توقع از شیخ الرئیس ابو علی سینا نداشتما
یاد سعدی و فخر فروشیاش افتادم
از سعدی توقع دارم با اون هزلیاتش
توقع خود را با ذکر مثال نام ببرید