Zeinab
Zeinab
5412 پست
گودی گودی گودی گودیااااا

Zeinab
Zeinab
از وقتی ری اکشن دادن ب پیاما اومده ، برکت از چتا رفته :خخخ:خخخ

Zeinab
Zeinab
😂😂😂😂😂

Zeinab
Zeinab
خبر به دورترین نقطه ی جهان برسد
نخواست او به من خسته بی گمان برسد

شکنجه بیشتر از این؟ که پیش چشم خودت
کسی که سهم تو باشد، به دیگران برسد

چه می کنی؟ اگر او را که خواستی یک عمر
به راحتی کسی از راه ناگهان برسد...

رها کنی برود از دلت جدا باشد
به آنکه دوست ترش داشته، به آن برسد

رها کنی بروند و دو تا پرنده شوند
خبر به دورترین نقطه جهان برسد

گلایه ای نکنی، بغض خویش را بخوری
که هق هقِ تو مبادا به گوششان برسد

خدا کند که نه...! نفرین نمی کنم... نکند
به او -که عاشق او بوده ام- زیان برسد

خدا کند فقط این عشق از سرم برود
خدا کند که فقط زود آن زمان برسد



Zeinab
Zeinab
انسان باید آن قدر محکم در آغوش کسی فشرده شود که استخوان غم هایش خرد شود …

Zeinab
Zeinab


Zeinab
Zeinab
:خسته


دانلود ویدیو



Zeinab
Zeinab
رهامون کجاس :هعی:گگگ
@Baran

Zeinab
Zeinab
در آن شهری که مردانش عصا از کـور می‌دزدند
همان شهری که اشـک از چشم، کفن از گور می‌دزدند

در آن شهری که خنجـر دسته خـود نیز می برد
همان جایی که پشت از دشنـه خون ریز می‌دزدند

در آن شهری که مردانش همه لال و زنان کورند
همان شهـری که از بلبـل، دَم آواز می‌دزدند

در آن شهری که نفرت را به جای عشق میخواهند
همان‌جایی که نور از چشـم و عقل از مغز می‌دزدند

در آن شهری که پروانه به جای شمع می‌سوزد
همان شهـری که آتـش را ز اشک شمـع می‌دزدند

در آن شهری که زنده مرده و مرده بُـوَد زنده
همان جایی که روح از تن و تن از روح می‌دزدند

در آن شهری که کافر مؤمن و مؤمن شود کافر
همان جایی که مُهـر از جانماز باز می‌دزدند

در آن شهری که سگ‌ها معرفت از گربه آمـوزند
همان شهری که سگ‌ها بـره ‌را از گـرگ می‌دزدند

در آن شهری که چشم خفتـه از بیـدار بیناتر
همان جایی که غـم از سینـه غـم ساز می‌دزدند

من از خوش ‌باوری آنجـا محبت جستجـو کـردم
در آن شهری که فریاد از دهان باز می‌دزدند

در آن شهری که مردانش عصا از کور میدزدند...
من از خوش باوری آنجا محبت جستجو کردم...



Zeinab
Zeinab
دلتنگ شبایی ک تا صبش کلی با بروبچ چت میکردیم و میخندیدیم :ارزو

Zeinab
Zeinab
بعضی وختا با ی سری کامنتا و پستای ساینا واقعا میخندم =))=))
پ.ن: چیز خاصی مدنظرم نیس کلی میگم :ارزو

Zeinab
Zeinab
امروز کلی خابیدم اما هنوز خابم میاد :خمیازه

Zeinab
Zeinab
شادی، عدم غم نیست؛ شادی، کنار آمدن با غم است. شادی، زیستن مُسالمت آمیز با غم است.

Zeinab
Zeinab
تو کز نجابت صدها بهار لبریزی
چرا به ما که رسیدی همیشه پاییزی؟

ببین! سراغ مرا هیچ‌کس نمی‌گیرد
مگر که نیمه شبی، غصه‌ای، غمی، چیزی

تو هم که می‌رسی و با نگاه پُر شورت
نمک به تازه ‌ترین زخم‌ هام می ‌ریزی

خلاصه حسرت این ماند بردلم که شما
بیایی و بروی ، فتنه برنیانگیزی

بخند ! باز شبیه همیشه با طعنه
بگو که: آه! عجب قصه‌ی غم‌انگیزی

بگو که قصد نداری که اذیتم بکنی
بگو که دست خودت نیست تا بپرهیزی

ولی.. . ببین خودمانیم مثل هر دفعه
چرا به قهر، تو از جات برنمی‌خیزی؟

نشسته‌ای که چه؟ یعنی دلت شکست؟هم‌این؟
ببینمت... ولی انگار که اشک می‌ریزی

عزیز گریه نکن ، من که اولش گفتم:
تو از نجابت صدها بهار لبریزی



Zeinab
Zeinab
=))=))


Zeinab
Zeinab
دارم سریال “ مظنون “ رو می بینم :ارزو
قبلا تو تلویزیون پخشش میکرد اما من ندیدم
“ person of interest “

صفحات: 8 9 10 11 12

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو