Zeinab
هفته پیش سه شنبه با یکی از بچه ها بیرون بودم ، گفتم دلم میخاد برم مسافرت، یه شمالی چیزی.
چارشنبه اش بهم پیام داد داره با دوستش میره گیلان 🚶♀️🌚
Zeinab
میدانم چرا هیچ گاه یاد من نیستی. من زخمی بر روحت به یادگار نگذاشتم که با هر تلنگری یادم بیفتی. انسان به زخمها بیشتر میاندیشد تا مرهمها.
Zeinab
دنیا غزلی داشت به کوتاهی عمر
دلگیرترین مصرع آن، زیستنم بود
Zeinab
موضوع بر سر امید بود
چیزی بسیار مقدس تر از زندگی .
Zeinab
«جميعنا نعيش نفس اللَّيل
لكن لكل واحد مِنا ظلامه
همه ی ما در یک شب زندگی میکنیم اما هر کدام از ما یک تاریکی خاص را سپری میکند.»
Zeinab
نمیدونم چجوری ۱۸ سال تو این شهرستان دووم آوردم و زندگی کردم . حالا ی ثانیه اشم انگار نفس گیره …
مشهدو هم دوس ندارم اما خب بازم ی لول از اینجا بهتره .
Zeinab
زندگی چنان بر من غضب دارد که انگار در مجلس ختم پدرش خندیدهام.
Zeinab
بازی تک نفره ای که با کارت انجام میدن اسمش چیه ؟
و بخت من