دیروز فسقل از رو صندلیش افتاد و دستش شکست و من امروز نرفتم امتحان دانشگاه رو بدم و عالم و آدم رو از مشکلی که برام پیش اومد خبر کردم. دانشگاه با اینکه هفته بعد بیام امتحان بدم موافقت کرد و خدا رو شکر به موقع دست فسقل رو گچ گرفتیم و من دیشب راحت خوابیدم.
از اون طرف دوستم که شرایط تحصیلش عینا مثل منه، دیشب برای بار چندم دخترش تشنج کرد و تا صبح بیمارستان بود. و صبح رفت امتحانش رو داد و چون اصلا نخونده بود امتحانش رو خراب کرد. اونوقت اون میگه خدا بزرگه و مهربونه. من میگم خدایا مگه من چی کار کردم بدبخت شدم.
چقدر از خودم خجالت کشیدم و احساس حماقت کردم از این همه بی ظرفیتی
۶ موافق
1402/11/07 - 17:52
اخی طفلکی
الهی
بی تابی نمی کنه؟
..
الهی خداحفظشون کنه