مادربزرگ من آدم مذهبی بود؛
هر وقت دلش واسه امام رضا تنگ می شد می گفتم مادربزرگ حالا حتما لازم نیست بری مشهد از همینجا یه سلام بده، اما من واسه تفریح میرفتم شمال اون به من نمیگفت حتما لازم نیست بری شمال همینجا تفریح کن،
وقتی سفره میگرفت وقتی محرم میشد به ﻫﻴﺎت محل برنج و روغن میداد بهش میگفتم اینا همه سیرن پولشو ببر بده به چهارتا آدم محتاج، اما وقتی من با دوستام مهمونی میگرفتم اون فقط میگفت مادر مراقب خودت باش،
سالها گذشت تا من فهمیدم آدمها احتیاج دارن سفر برن، احتیاج دارن از زندگی لذت ببرن و لذت بردن برای آدمها متفاوت معنی میشه،
یکی از ﻫﻴﺎت لذت میبره یکی از مهمونی رفتن، یکی تو سفر مکه اقناع میشه یکی تو سفر تایلند،
اینا همشون برای من آدمهای محترمی هستن، سالها گذشت تا من فهمیدم نباید به دلخوشی های آدمها گیر بدهم، چون آدمها با همین دلخوشی ها سختی های زندگی رو تحمل میکنن...
👤#الهی_قمشه_ای
جدا الهی قمشه ای همچین چیزی گفته؟
حالا اصلا من گفتم
متنش که خوبه
ولی وجدانا اینقدر که هرچرندی رو زیرش مینویسن الهی قمشه ای، پرفسور سمیعی، پرفسور حسابی و ... اصن یه حالی
ولی برا روغنفکرها قابل درک ش کردن
دیگه تا متن بها داده بشه قال بهش میدن
مثل قصیه پیاز بنی امیه
به اين ميگن آزادى
از منم زیاد مطلب میزارن تو فضای مجازی ک روحمم خبر نداره ازشون
واقعا کسی که میره تایلند و کسی که میره مکه، هر دو باید برامون محترم باشن؟
با اغماض منفی ندادم
نه دیگه از دید یه روغنفکر موصوع پاییده .
قشنگ بود