جهت عضویت در
شبکه اجتماعی ساینا
و دنبال کردنِ
رها
تمایل دارید ؟!
شبکه اجتماعی ساینا یک شبکه اجتماعی ِ قدرتمند ِ مبتنی بر وب است که کاربران آن میتوانند یک ارسال با طول بیشتر از 200 کاراکتر بهمراه تصویر، ویدئو، لینک و فایل داشته و با دنبال کردن کاربران، افکار و نظرات خود را با سایرین به اشتراک بگذارند. گروهها، کارمندان، همکاران و انجمنها با ایجاد یک شبکه اختصاصی قادر به ارتباط با یکدیگر بوده و به کمک تکنولوژی آراِساِس میتوانند تازه ترینها را پیگیری نمایند. شبکه اجتماعی ساینا توسط هر وسیلهی متصل به اینترنت از جمله تلفن همراه دنبالپذیر است!
کاری که انجام دادم و یادم نیست .یادم بیاد میگم.
دوست دارم با این لباس خفاشی ها هست از ارتفاع میپرن ،اون کارو انجام بدم یا کلا پریدن از ارتفاع به هر سبکی
یادم نی
ولی اینی ک یادم میاد اینه ک رفم موجهای ابیه شهرمون
با اینکه شنا بلد نیسم رفم تو اون سرسره ک بش میگن چاله فضایی ک اونم زرتی میفته تو قسمت عمیقه استخر دخدر خاهر شوهرمو گذاشم پایین دمه سرسره ک هر وخ افتادم تو اب ازون چوب نجاتا ورداره از اب بکشدم بیرون
قبلا پایین سوار شده بودم بعد هیچی نبود نه هیجانی نه چیزی رفتیم سیرجان اولین نفرا من و. شوهرم و داداشم رفتیم روی نوکش سوار شدیم وااای چشمتون روز بد نبینه
یبار توی فصل سرما بدون امکانات 10نفری بودیم رفتیم کوه و یهو تصمیم گرفتیم شب رو بمونیم بعد هوا تاریک شد و برگشتن یجورایی غیر ممکن بود چون 5،6ساعت با خونه فاصله داشتیم :/و قرار بر این شد ک بمونیم، رفتیم یجایی ک صاف بود رو انتخاب کردیم و کلی هیزم جمع کردیم و شب رو موندیم ک تا صب نزدیک بود همه مون یخ بزنیم بعد ک صب شد فهمیدیم اونجایی ک موندیم یه قبرستان قدیمی بود :/
اتفاقا توی همون مسیرا چن وقت بعدش یه گروه داعشی پیدا شد با کلی سلاح وحشتناک :/آخه هیییییچ چراغی هم نداشت اون مسیر
یبار اسیر طوفان شن شدیم :/یبار طوفان و باران و صاعقه های وحشتناک ک ینی ماشین کلا تعادل از دست میداد و هیییییچ دید نداشت...
خیلی فکر کردم عااا
ولی چیزی ذهنم نیامد
کاری که انجام دادم و یادم نیست .یادم بیاد میگم.
دوست دارم با این لباس خفاشی ها هست از ارتفاع میپرن ،اون کارو انجام بدم یا کلا پریدن از ارتفاع به هر سبکی
تا میتونید کارای هیجان انگیز بکنید بعدا از مرورشون حالتون خوب میشه
خیلییی چیزا🐇
یادم نی
ولی اینی ک یادم میاد اینه ک رفم موجهای ابیه شهرمون
با اینکه شنا بلد نیسم رفم تو اون سرسره ک بش میگن چاله فضایی ک اونم زرتی میفته تو قسمت عمیقه استخر دخدر خاهر شوهرمو گذاشم پایین دمه سرسره ک هر وخ افتادم تو اب ازون چوب نجاتا ورداره از اب بکشدم بیرون
خو خیلی کارای هیجانی از نظر خودم داشتم و خیلی چیزارو دوس دارم تجربه کنم😐😂
یکی دوتا ک نیست🐇
من نه اینکه کف دستام همش عرق داره از یه سری کارا میترسم.
یه بار ترن هوایی سوار شدم یه غلد خوردن افتادم
سووووووووووووووووال سخته جوووواب هیچکدوووم نمیددووونم
از مدرسه فرار کردیم، قله دنا رفتیم، قورباغه گرفتم دستم🤣اینو یادم نمیره خیلی خوب بود، سر یکیو شکوندم و.. خیلی چیزای دیگ ک فعلا حضورذهن ندارم اما هیجان داشتم😐
یچیو ک خیلی دوس دارم و هیجانیم میکنه اینه ک همه ادما منقرض بشن منم برم تو جنگل زندگی کنم
بای
ملکه یخی میشی ان موقع
نکنه اون انیمیشنرو میگی
خیلی ازش بدم میاد😐🤣
وای این صحنه ها از پایین دیدن داره
خیلی دوست دارم کشتی و سوارشم
تهنایی ولی خوف نیی
منم خیلی از مدرسه فرار کردم ولی همشون ریلکس بودمیادش بخیر
یااااااااااااااااادم نمیاااد فرداا از ماامااانم میپرسم
خوبه که
من بچه خرخون مدرسه بودم هرغلطیو میکردم تو مدرسه جز این میترسیدم ب مامانم بگن🤣
اخرشم مدیرمون نزدیک بود پروندمونو بزاره زیر بغلمون بفرسته خونه
اره خب ترس داره کمی😐
فقط قیافت اون لحظه
دلم خواست ولی تنهایی نمیچسبه
خوشبحالت😐😂
من خیلی رو درسم حساس بودن
و این حساسیت باعث شد آخر کاری از درس بدم بیاد و الان این وضعمه
هیجان ک چی بگم
امروز صبح ک میرفتم سر کار تو راه عجله کردم از ی کامیون س پیچ سبقت گرفتم و از جلو ماشین اومد
کلا مرگمو در لحظه احساس کردم
در اون لحظه کل کارای زندگیم مثل ی فیلم اومد از جلوی چشام رد شد
نمیدونم چی شد دعای کی بود ماشین اینوری کلا کشید کنار و من با فاصله ۳۰ سانتی رد کردم چیزی نشد
کشیدم کنار و ی سجده شکر همونجا کنار جاده بجا آوردم
سخت ترین و پر فشار ترین روز زندگیمو امروز تجربه کردم
دیر رسیدن. بهتر از هرگز نرسیدن
درسته
یبار توی فصل سرما بدون امکانات 10نفری بودیم رفتیم کوه و یهو تصمیم گرفتیم شب رو بمونیم بعد هوا تاریک شد و برگشتن یجورایی غیر ممکن بود چون 5،6ساعت با خونه فاصله داشتیم :/و قرار بر این شد ک بمونیم، رفتیم یجایی ک صاف بود رو انتخاب کردیم و کلی هیزم جمع کردیم و شب رو موندیم ک تا صب نزدیک بود همه مون یخ بزنیم بعد ک صب شد فهمیدیم اونجایی ک موندیم یه قبرستان قدیمی بود :/
خوابم پرید
یبارم مسیرمون رو اشتباهی رفتیم حدود 1ساعت و نیم توی یه جاده ی بیابانی رفتیم بدون این ک یه دوچرخه از اونجا رد بشه اونم ساعت 12تا 1و نیم شب :/
یبار اسیر طوفان شن شدیم :/یبار طوفان و باران و صاعقه های وحشتناک ک ینی ماشین کلا تعادل از دست میداد و هیییییچ دید نداشت...
برا چی انقد تو جاده این شما
ای بابا جنوب چرا وزش اینجوریه عاخه :/
کاش این پست خصوصی بود
رانندگی رو ک میدونی
۲۸۰ تا سرعت رفتم
من برای هیجان انگیزترین کاری ک دوس داری بکنی گفتم کاش خصوصی بود
بریم پشت شمشادا بهتره همه دور همیم اتیش روشن میکنیم