سقف و آشیانه دلم آتش گرفته
ستون هایم فرو ریخته
و دستانم لرزان شده
آهی سرد میکشم
و بی رمق؛
نمیدانم چرا..؟!
ولی مغزم دیگر سیگنال نمیدهد
چشمانم خروشان کرده
جگرم را مث پیرهنم پاره کرده
باران غم میبارد
بر دلم
عرقم هم سرد است و چسبناک
وحی آمده
حالم خوب نیست
دیگر دوست ندارم جمعه را ببینم
چرا شب با من نامهربانی میکند...؟!
صبح را پیشنوازی میکند
آخ از آه سرد بی پایان ....😭
۴ موافق
1402/04/04 - 06:42
عالی 🍎🍎🍎
ممنونم 🙏🖤