تحلیل ماهیت عشق از دیدگاه فلاسفه و عرفا
شیخ فخرالدین عراقی در کتاب لمعات سعی کرده که تصوف عاشقانه ی خواجه احمد غزالی را با عقاید مکتب ابن عربی جمع کند.
عراقی در لمعات واژه ی عشق را بر حقیقت مطلق اطلاق می کند. پس از آنکه با تجلیات و تنزّلات و تقییدات حقیقت مطلق، جهان امکان وجود خارجی یافت واجب الوجود معشوق ازلی و مطلق شد و ممکن الوجود عاشق. اما معشوق به معنای خاص همان انسان کامل است که سالک راه حق را به حکم آیه یحبهم و یحبونه (مائده/54)صورت خود می بیند و عاشق صورت خود می شود. در اینجا معشوق همه کاره است و حتی طلب را او در دل عاشق می اندازد.
عراقی مقام عشق را خود وجود می داند که باید کشف گردد. این وجود در عشق بازی هماره اش با خود و پرده برانداختن هر لحظه اش از روی معشوقی و پرده آغازیدن هر نفسش از راه عاشقی سخن می گوید که هر لحظه در تجلی جدید است و هر آن، برحسب قابلیت پدید آمده از تجلی پیشین، خواستار تجلی دیگر است. این حقیقت مطلق و وجود منزه از تعیّن که در مکتب ابن عربی گنج پنهان بود و می خواست شناخته شود و با حرکت شوقی عالم را آفرید در مسلک عراقی به تبع از مقتدای خویش غزالی عشق مطلق نام می گیرد. او به وجهی معشوق و به وجهی دیگر عاشق است.
در لمعه اول لمعات عراقی می نویسد: اشتقاق عاشق و معشوق از عشق است. این جمله عیناً از سوانح گرفته شده است اما در چگونگی اشتقاق و انتشاء عاشق و معشوق از عشق قدری تفاوت میان غزالی و عراقی هست. برای عراقی عشق همانگونه که گفتیم همان وجود و حقیقت مطلق است و او عشق را تا مرز یگانگی و وحدت وجودی با حقیقت
مطلق بر می کشد.
پیچیدش میکنه با این فلسفه
اری .بقیه ان باشه واسه فردا شب