تحلیل ماهیت عشق از دیدگاه فلاسفه و عرفا
برای احمد غزالی عشق حقیقتی است که کل عالم و موجوداتش را به سوی خدا می کشاند و انسان را به سمت خدا می برد. به این حقیقت حب، ودّ، یا مهر گویند. حقیقت عشق که جنبه فوق طبیعی و روحانی دارد از نظر احمد غزالی حقیقتی است ازلی و الهی. عشق در ازل از ذات حق نشئت گرفته و با جان کلّی یا روح اعظم آمیزش پیدا کرده و با او همسفر شده است. پس عشق و روح دو مسافرند که از حق برخاسته اند و به این جهان آمده اند و هر دو با هم به حق باز خواهند گشت و با این بازگشت توحید محقق خواهد شد، یعنی همه چیز بر می گردد به همان وحدت و یگانگی نخستین.
چگونگی این بازگشت را غزالی با استفاده از مفهومی به نام "ملامت" بیان می کند. ملامت از نظر او وسیله و روشی است باطنی که برای عبور از مراحل متعدد راه توحید باید از آن استفاده کرد. بطور کلی، وقتی که عشق در وجود عاشق به کمال می رسد، او می تواند از این وسیله درونی که به صمصام یا شمشیر تشبیه شده استفاده کند. این ملامت وابستگی عاشق را به خلق و وابستگی را به خودش و در نهایت وابستگی عاشق را به معشوق قطع می کند. چون معشوق هر چند که صورت الهی دارد ولی هنوز یک مرتبه پائین تر از وحدت محض است و در مرتبه ی توحید قرار دارد. و عشق نباید به چیزی جز وحدت بسنده کند.
عشقی که عاشق به دنبال آن است عشق مطلق است و معشوق هم برتر است. به همین دلیل برای کسی که خواهان این عشق است وصل و هجران یکی است، چه وصل رسیدن به معشوق است و هجران دوری از او. عشق مطلق همان حقیقت ازلی است که از ذات حق برخاسته و در نهایت هم عین ذات است. به همین دلیل است که غزالی به گونه ای از او یاد می کند که گویی از حق تعالی سخن می گوید. می نویسد: هم او آفتاب و هم او فلک. هم او آسمان و هم او زمین. هم او معشوق و هم او عشق، که اشتقاق عاشق و معشوق از عشق است. چون عوارض اشتقاقات برخاست کار باز با یگانگی حقیقت خود افتاد"(4)
از نکات مهمی که در رساله ی سوانح آورده شده است معنای حسن و جمال است." حسن که به فارسی آرا نیکویی ترجمه کرده اند و همان چیزی است که امروز به آن زیبایی می گوییم خصوصیتی است که معشوق را معشوق کرده است. آنچه عاشق را عاشق می کند عشق و شوق است، و این عشق و شوق به خاطر معشوق و حسن و جمال اوست"(5)
صفات و حالات عاشق همچون بیچارگی و درویشی و نیاز و همچنین درد و بلایی که او در عشق متحمل می شود عاشق را در طی سلوک مراحل عشق یاری می دهد تا سرانجام به وصال معشوق برسد اما وصال حقیقی این نیست که عاشق به حضور معشوق برسد و او را در برگیرد. وصال حقیقی از نظر احمد غزالی زمانی متحقق می شود که عاشق دست از هستی خود بشوید و به اصطلاح در معشوق فنا شود. البته شیخ بعداً توضیح می دهد تا عاشق به مقام یقین نرسد. یعنی به نظاره جان ننشیند نمی تواند به مقام فنا برسد.