اینکه خاک سیهش بالین است
اختر چرخ ادب پروین است
گر چه جز تلخی از ایام ندید
هر چه خواهی سخنش شیرین است
صاحب آنهمه گفتار امروز
سائل فاتحه و یاسین است
دوستان به که ز وی یاد کنند
دل بیدوست دلی غمگین است
خاک در دیده بسی جان فرساست
سنگ بر سینه بسی سنگین است
بیند این بستر و عبرت گیرد
هر که را چشم حقیقتبین است
هر که باشی و ز هر جا برسی
آخرین منزل هستی این است
آدمی هر چه توانگر باشد
چو بدین نقطه رسد مسکین است
اندر آنجا که قضا حمله کند
چاره تسلیم و ادب تمکین است
زادن و کشتن و پنهان کردن
دهر را رسم و ره دیرین است
خرم آن کس که در این محنتگاه
خاطری را سبب تسکین است
شعری که پروین اعتصامی برای سنگ قبرش سرود.. ❤️🌺
۱۱ موافق
1402/02/03 - 01:01
بسی حق گفته بنده خدا
بارها خوندم و هر بار گفتم چی تو دلش گذشت ک اینو سرود
همینایی ک نوشته چیزایی بوده ک تو دلش گذشته دیگه
این که زود حصبه گرفت همسن من بود فوت کرد با فامیلش ازدواج کرد اون نظامی سختگیر و این حساس و لطیف و شاعر. سر 2 ماه جدا شدن و توی شعراش مرغ گرفتار میگه منظور خودشه.بعدشم که پدرش فوت کرد خیلی منزوی شد
درباره ازدواجش:
ای گل تو ز جمعیّتِ گلزار چه دیدی؟ جز سرزنش و بدسریِ خار چه دیدی؟
رفتی به چمن لیک قفس گشت نصیبت غیر از قفس ای مرغِ گرفتار چه دیدی؟
ای شمعِ دلافروز تو با این همه پرتو جز مشتریِ سفله به بازار چه دیدی؟
اینجا وقتی مدیر کتابخونه بود و شاه میره اونجا
[لینک]
همون دختر بچه خیلی سنش کم بوده ک
اره خوشگل بود اون چه عکسی بود کارتونی با روسری و غبغب تو کتاب فارسی میذاشتن
عکسش خیلی واضح نیس ولی آره نسبت ب اون عکسا خیلی متفاوته
قبلا بدون روسری عکس داشت بعدا روسری دارش کردن
لایک ب پست
سلام حالت بهتره حضرت؟ نهار چی دارید؟
سلام مهربان
عالی ام و ب شدت خسته :/
اتفاقا پروفایلم بود همه میگفتن بابی بهم
عارع اصلا باید همون اینجا بچسبونم
تو بلوک هم ادامه داشت
تو بلوک من نمیومدم
تو بلوک هم گذاشتم همون بابی رو اینجا هم ی عکس بابی بگو بذارم
میذارمش دوباره
خیلی بهت میاد