علت عاشق ز علتها جداست
عشق اصطرلاب اسرار خداست
عاشقی گر زین سر و گر زان سرست
عاقبت ما را بدان سر رهبرست
هرچه گویم عشق را شرح و بیان
چون به عشق آیم خجل باشم از آن
گرچه تفسیر زبان روشنگرست
لیک عشق بیزبان روشنترست
چون قلم اندر نوشتن میشتافت
چون به عشق آمد قلم بر خود شکافت
عقل در شرحش چو خر در گل بخفت
شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت
آفتاب آمد دلیل آفتاب
گر دلیلت باید از وی رو متاب
از وی ار سایه نشانی میدهد
شمس هر دم نور جانی میدهد
سایه، خواب آرد تو را همچون سمر
چون برآید شمس انشق القمر
مولوی جان❤️
۱۰ موافق
1402/02/02 - 00:07
کاش میشد شعرشو کامل بزارم... : (اونجایی ک اسم خورشید میاد و مولانا از خود بی خود میشه و بیاد شمس میفته و...)
توو کامنت بزارش جان دل
جوووون برامون سماع کن
اصطرلاب یعنی چه ؟؟
اضطراب خوندم بار اول
آهان ، مرسی
#پست
خیلی عالی و شیرین
ب اندازه دو حبه قند