شیخی بار گندم خویش به آسیاب برد.
آسیابان که بیوه زنی بود گفت: 2 روز دیگر آردها آماده است،
شیخ با لحنی آمرانه گفت:
گندم مرا زودتر آرد کن وگرنه دعا میکنم خرت (که سنگ آسیاب را میچرخاند) تبدیل به سنگ شود.
زن (آْسیابان) در جواب گفت:
اگر نفسی به این گیرایی داری، دعا کن گندمت آرد شود، خر را ول کن!
ای کاش کسانی که برای همه آرزوی مرگ میکنند برای خوشبختی خویش نیز دعائی بکنند..! :)
۵ موافق
1401/12/07 - 15:25
قشنگ بود
ممنون کامی عزیز مث خودت قشنگه
بخون برام🤔
لایک
الحق که شیرازی هستی شیما مرسی دنیا
تونی
کوفت تنیل